جدول جو
جدول جو

معنی دان - جستجوی لغت در جدول جو

دان
(پسرانه)
قاضی، داور نام یکی از پسران یعقوب (ع)
تصویری از دان
تصویر دان
فرهنگ نامهای ایرانی
دان
مخفف دانه است، دانه هر چیز، تخم میوه، هسته
تصویری از دان
تصویر دان
فرهنگ لغت هوشیار
دان
خوراکی از گندم و ارزن و مانند آنکه به پرندگان می دهند، تخم گیاه، برای مثال فراخی در جهان چندان اثر کرد / که یک دان غله صد دان بیشتر کرد (نظامی - لغت نامه - دان)

جا، مکان، پسوند متصل به واژه به معنای ظرف مثلاً آبدان، آتشدان، پیه دان، چایدان، چینه دان، روغندان، زهدان، سرمه دان، سوزندان، شمعدان، کاهدان، گلدان، نمکدان، یخدان
پسوند متصل به واژه به معنای داننده مثلاً آداب دان، بسیار دان، تاریخ دان، حسابدان، سخندان، غیب دان، قدردان، موسیقی دان، نکته دان
دان کردن: از پوست درآوردن دانه
تصویری از دان
تصویر دان
فرهنگ فارسی عمید
دان
دانه، بذر گیاه
دان پاشیدن: کنایه از تطمیع کردن و به جانب خود آوردن
تصویری از دان
تصویر دان
فرهنگ فارسی معین
دان
((وَ))
ریشه دانستن، مفرد امر حاضر از «دانستن»، در ترکیبات به معنی «داننده» آید، حساب دان، ریاضی دان. قدردان
تصویری از دان
تصویر دان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانش
تصویر دانش
(پسرانه)
علم، تجربه، مجموعه اطلاعات یا آگاهی هایی که از طریق آموختن یا مطالعه به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانا
تصویر دانا
(پسرانه)
عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانه
تصویر دانه
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
سهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانش
تصویر دانش
علم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانا
تصویر دانا
فهیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانش
تصویر دانش
دانندگی، دانائی، علم و فضل و دانستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانس
تصویر دانس
رقص و پایکوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانج
تصویر دانج
پارسی تازی گشته دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانا
تصویر دانا
داننده، عالم، شاعر، کاتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانی
تصویر دانی
نزدیک، قریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه
تصویر دانه
هسته، تخم گیاه، بذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
شش یک چیزی، یک قسمت از شش قسمت چیزی، یک ششم چیزی، بهره، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
مصغر دانه مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانق
تصویر دانق
نادان، ضعیف و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانع
تصویر دانع
فرومایه و بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
قسمتی از چیزی، بخش، بهره، حصه، یک ششم چیزی به ویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین، یک ششم درهم، برای مثال دست دراز از پی یک حبه سیم / به که ببرند به دانگی و نیم (سعدی - ۱۱۹)، سهمی از هزینۀ گردش و مسافرت یا تهیۀ خوراک دسته جمعی که هر یک از افراد دسته باید بدهند، در موسیقی نصف یک گام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه
تصویر دانه
هستۀ میان برخی از میوه ها، در کشاورزی تخم گیاه، بذر، در علم زیست شناسی تخم میوه،
هر یک از حبوب خوردنی از گندم، جو، ماش، عدس، نخود، لوبیا و مانند آن ها، حبه، برای مثال پر از میوه کن خانه را تا به در / پر از دانه کن چینه را تا به سر (ابوشکور - ۱۰۲)
آنچه طیور از زمین برچینند و بخورند، چینۀ پرندگان،
آنچه صیاد در میان دام بریزد از گندم، جو، ارزن و مانند آنکه پرندگان به هوای آن در دام بیفتند، برای مثال کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام (سعدی - ۱۲۲)
یک عدد از چیزی، هر عدد از میوه، خصوصاً غله، مثلاً یک دانه گندم، یک دانه جو، یک دانه نخود اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانی
تصویر دانی
مقابل عالی، پست و فرومایه، مقابل قاصی، قریب، نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانک
تصویر دانک
آشی که با گندم و جو و عدس و ماش و نخود و امثال آن ها بپزند، آش هفت دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانی
تصویر دانی
پست، فرومایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانی
تصویر دانی
نزدیک، جمع دناه (دنات)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانه
تصویر دانه
((نِ))
هسته میوه، یک عدد از غله، حب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
((نْ))
بخش، بهره، حصه، قسمی از چیزی، یک ششم چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانک
تصویر دانک
((نَ))
هر نوع دانه، آشی که با گندم و جو و ماش و عدس و مانند آنها پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانق
تصویر دانق
((نِ))
یک ششم درهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانش
تصویر دانش
((نِ))
علم، معرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانس
تصویر دانس
رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانا
تصویر دانا
عالم، دانشمند، جمع دانایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانق
تصویر دانق
یک ششم درهم
فرهنگ فارسی عمید