- دامکشی (کَ)
عمل دام کش. گستردن دام. نهادن دام، بازی دادن، خلاص کردن از دام. برداشتن دام. برچیدن دام و آزاد کردن در دام افتاده، یاری دادن. رفع گرفتاری کردن. مقابل دامن کشیدن که ترک یاری دادن و ترک یار گفتن هنگام گرفتاری اوست:
یار مساعد بگه ناخوشی
دامکشی کرد نه دامن کشی.
نظامی
یار مساعد بگه ناخوشی
دامکشی کرد نه دامن کشی.
نظامی
