- دامنده
- بالارونده، برباددهنده
معنی دامنده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیچاره، بینوا، عاجز
مالک، چیزی که به کسی تعلق دارد
واقف آگاه خبردار، عالم بامعرفت، جمع دانندگان. یا قوت (قوه) داننده. قوه عاقله
بیچاره، ناتوان، عاجز، برای مثال بفرمود صاحب نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱ - ۸۶)
بالارفته، بربادرفته، بادبرده
کسی که چیزی دارد، دارا، چیزدار، مالک
دانا، کسی که امری یا مطلبی را می داند، آگاه، استاد، ماهر، برای مثال بیارید داننده آهنگران / یکی گرز فرمای ما را گران (فردوسی - ۱/۷۱)
وامانده
واقف، آگاه، عالم، بامعرفت، جمع دانندگان
Possessor
владелец
Besitzer
володар
posiadacz
possuidor
possessore
poseedor
possesseur
bezitter
pemilik
حائزٌ
בעלים
mwenye mali
ผู้ครอบครอง
অধিকারী