- دامداری
- نگهبانی دام، صیدکردن، پروردن حیوانات اهلی چون گوسفند
معنی دامداری - جستجوی لغت در جدول جو
- دامداری
- دام پروری، شغل و عمل دام پرور، نگهداری و پرورش حیوانات اهلی، محل پرورش حیوانات اهلی
- دامداری
- نگاه داری و پرورش جانوران اهلی مانند گوسفند، گاو، اسب، شتر و مانند آن ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل دامیار صید جانوران با دام
گرفتن و صید کردن جانوران با دام، شغل و عمل دامیار، برای مثال گفتا که به رسم دامیاری / مهمان توام بدانچه داری (نظامی۳ - ۴۲۸)
مدیونی، بدهکاری، مقروضی
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
اکتراث
ممانعت، منع، نهی، ابتار
مالکیت
دوکان داری، دین را بهانه سود خواری کردن کاسبی در دکان، چرب زبانی
رنج و محنت و آزار و زحمت
آک گویی آک جویی (آک عیب)، دو روی
تدین، تدین به دین اسلام، تقوی زهد
قوام، استقامت
پاسبانی، رعایت احترام حرمت
ایستادگیپافشاری تاب مقاومت دوام. پایداری کردن پا فشردن پای داشتن مقاومت کردن استقامت ورزیدن
سر نگهداری
نگهبانی راه محافظت جاده، دزدی راهزنی، باجی که از مسافر و متاع می گرفتند برای محافظت آنها و حق العبور (قاجاریه)
سیاستمداری، پیشوایی قوم
آئینه کاری کردن
حالت و کیفیت تاجدار تاجوری، پادشاهی سلطنت
عمل رازدار، سرّنگه داری
تمغاچی، در دورۀ ایلخانان مغول، مامور وصول باج و خراج که کالایی را پس از گرفتن باج و خراج آن مهر و علامت مخصوص می زد
نگهبانی راه، محافظت جاده، باج راه، باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود
زن پدر، زن پدر کسی غیر از مادر او، مادراندر، مایندر
شغل و عمل گاودار، جایی که در آن گاو نگهداری می کنند
ایستادگی، مقاومت، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
وسیله ای کیف مانند که در آن مداد، خودکار و امثال آن را نگه داری می کنند
عمل و شغل علمدار نگهبانی علم در جنگ ها
کامروا یی کامرا نی، توفیق موفقیت: (همه مهتران را بدان جا نگاشت نگر تا چنین کامکاری که داشت ک) (دقیقی. گشتاسب نامه برگزیده شعر م. معین)
زن پدر غیر از مادر شخص ما در اندر مادندر
عمل وشغل ناودارناخدایی کشتیبانی
حاملگی، آبستنی