معنی جامدادی جامدادی وسیله ای کیف مانند که در آن مداد، خودکار و امثال آن را نگه داری می کنند تصویر جامدادی فرهنگ فارسی عمید
بامدادی بامدادی منسوب به بامداد، (ناظم الاطباء)، - باد بامدادی، باد صبح، نسیم صبح: ای باد بامدادی خوش میروی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی، سعدی (طیبات)، - خواب بامدادی، فخه، صَبحَه، (منتهی الارب)، آن خواب که تا برآمدن آفتاب کشد، - شراب بامدادی، صبوح، (منتهی الارب)، - گلهای بامدادی، گلهای صبحگاهی، گلها که صبح بشکفند، گلها که صبحگاهان بخندند: خواهم که بامدادی بیرون روی به صحرا تا بوستان بریزد گلهای بامدادی، سعدی (طیبات)، - نسیم بامدادی، نسیم صبحگاه، باد صبح لغت نامه دهخدا
امدادی امدادی منسوب به امداد، در ورزشهای دو و میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چندین با فاصله های معینی در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند فرهنگ لغت هوشیار
جا دادن جا دادن جا کردن، گنجاندن، داخل کردنچیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن فرهنگ فارسی عمید
دامداری دامداری دام پروری، شغل و عمل دام پرور، نگهداری و پرورش حیوانات اهلی، محل پرورش حیوانات اهلی فرهنگ فارسی عمید