- دامدار
- کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد،
برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
معنی دامدار - جستجوی لغت در جدول جو
- دامدار
- کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگهبانی دام، صیدکردن، پروردن حیوانات اهلی چون گوسفند
دام پروری، شغل و عمل دام پرور، نگهداری و پرورش حیوانات اهلی، محل پرورش حیوانات اهلی
نگاه داری و پرورش جانوران اهلی مانند گوسفند، گاو، اسب، شتر و مانند آن ها
مرهون، مقروض
دارنده زوزندار
نشاندار، علامت دار، ماتم دیده، فرزند مرده
آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، صید کار
نامی، بنام، نیک نام، معروف
داد و فریاد، سر و صدا، جار و جنجال، جنگ و هیاهو
صبر کردن، درنگ کردن
داردار کردن: داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
صبر کردن، درنگ کردن
داردار کردن: داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
قرضدار
نام آور، مشهور، معروف
درنگ و کندی در انجام کار
مدعی، ادعا کننده
شکارچی
داغدیده
معروف، مشهور
مدعی، ادعا کننده
قرض دار، بدهکار
دارنده دم مانند اسب و استر
عادل، دادگر
داد دهنده، دادگر، عادل، بخشاینده، آفریننده، آفریدگار، برای مثال جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدان دادار دست (سعدی۱ - ۱۷۹)
یکی از نام ها و صفات باری تعالی،برای مثال هرآن کس که داند که دادار هست / نباشد مگر پاک و یزدان پرست (فردوسی - ۶/۲۲۵) ، هنوزت اجل دست خواهش نبست / برآور به درگاه دادار دست (سعدی۱ - ۱۹۱)
یکی از نام ها و صفات باری تعالی،
آفریننده، بخشاینده
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
عدالت دوست، داده خورشید، نام استاندار پارسی طبرستان، نام یکی از پادشاهان طبرستآنکه هم زمان با بنی امیه بوده است
معشوق
مستمند بدبخت
صبح و صبحگاهان، وقت طلوع فجر، صباح، پیش از طلوع آفتاب
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
صاحب و مالک باغ