جدول جو
جدول جو

معنی داشکند - جستجوی لغت در جدول جو

داشکند(کَ)
دهی است از دهستان آختاجی بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 14هزارگزی شمال بوکان و در مسیر شوسۀ بوکان به میاندوآب. جلگه، معتدل مالاریایی دارای 330 تن سکنه است. آب آنجا از سیمین رود، محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوب، شغل اهالی آن زراعت و گله داری، صنایع دستی مردم آن جاجیم بافی و راه آنجا شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادرند
تصویر دادرند
برادر بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
جایی در جلو اتومبیل سمت راست فرمان که به صورت جعبه ساخته شده و در آن پول یا اوراق یا اشیای دیگر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارشکنک
تصویر دارشکنک
دارکوب، پرنده ای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد و سبز که با پنجه های خود به تنه و شاخه های درخت می چسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون می آورد و می خورد
داربر، دارسنب، درخت سنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
دارای علم ودانش در یک رشتۀ علمی، عالم، فقیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارکند
تصویر نارکند
جایی که درخت انار بسیار داشته باشد، انارستان
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 48 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 15 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز در کوهستان واقع است. ناحیه ای است با آب وهوای معتدل و 307 تن سکنه و آب آن از چشمه و رود خانه باش کند تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تاشکنت یا تاشگند. چاچ. تاش. شهری است به آسیای مرکزی که اکنون مرکز جمهوری ازبکستان است. دارای 585 هزار تن سکنه و محصولش ابریشم است. ناظم الاطباء آرد: شهری از ترکستان روس و پایتخت آسیای مرکزی... و این شهر را در سابق ’چاچ’ یا ’شاش’ میگفته اندو کمان چاچی منسوب بدان جا است - انتهی. شهری است درتوران. (آنندراج). تاشکنت از بلاد ملک فرغنه (فرغانه) بوده. (آنندراج). رجوع به چاچ و شاش و تاش (شهر) وتاشکنت و قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه طاشکند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
لایق داشتن در خور داشتن، نگاه داشتن حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربند
تصویر داربند
چوب بند چوب بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
عالم، صاحب دانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارکند
تصویر نارکند
جایی که درخت انار بسیار دارد انارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارکند
تصویر نارکند
((کَ))
انارستان، جایی که در آن درخت انار فراوان باشد
فرهنگ فارسی معین
((بُ))
صندوق کوچکی در داخل اتومبیل که در سمت راست فرمان تعبیه شده و محل قرار دادن ابزار کوچک و مورد لزوم اتومبیل است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
((تَ))
لایق داشتن، درخور داشتن، نگاهداشتن، حفظ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
((~. مَ))
دانشومند، عالم، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارشکنک
تصویر دارشکنک
((ش کَ نَ))
دارکوب، پرنده ای که بر تنه درختان می نشیند و با منقار محکم و بلند خود از کرم های موجود در آن تغذیه می کند، درخت سنبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادمند
تصویر دادمند
منصف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
عالم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داومند
تصویر داومند
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درافکند
تصویر درافکند
ابژکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
Savant, Scientist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
savant, scientifique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
savante, scienziato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
cendekiawan, ilmuwan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
geleerde, wetenschapper
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
sabio, científico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
вчений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
sábio, cientista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
博士 , 科学家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
uczony, naukowiec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
Gelehrter, Wissenschaftler
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
ученый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دانشمند
تصویر دانشمند
विद्वान , वैज्ञानिक
دیکشنری فارسی به هندی