مرکب از ’داد’ به معنی عدل و ’ستان’ از ادات اتصاف به مکان، یعنی محل داد وجای داد. در پهلوی دادستان لغهً به معنی جای داوری و مجازاً به معنی فتوی و قانون است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : من شکستم حرمت ایمان او پس یمینم برد دادستان او. مولوی. ، شریک شدن و راضی گردیدن در کاری. (برهان)
مرکب از ’داد’ به معنی عدل و ’ستان’ از ادات اتصاف به مکان، یعنی محل داد وجای داد. در پهلوی دادستان لغهً به معنی جای داوری و مجازاً به معنی فتوی و قانون است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : من شکستم حرمت ایمان او پس یمینم برد دادستان او. مولوی. ، شریک شدن و راضی گردیدن در کاری. (برهان)