دیزالو (Dissolve) انتقال نرم و آرام از یک صحنه به صحنه دیگر است. این عمل در ویرایش فیلم به کمک افکت های ویژه انجام می شود تا جابه جایی نرم و آرام بین دو صحنه ایجاد شود، به طوری که صحنه اولیه به آرامی محو شده و صحنه جدید در برنامه نمایش ظاهر می شود. استفاده از Dissolve در تدوین فیلم: 1. Cross Dissolve (انتقال خطی) : این افکت به صورت یک انتقال نرم از یک صحنه به صحنه دیگر انجام می شود. در این افکت، صحنه اولیه به آرامی به صورت نیمه نیمه محو می شود و صحنه جدید به آرامی ظاهر می شود. 2. Fade In/Out (محو ورود/خروج) : در این افکت، صحنه به آرامی وارد می شود (Fade In) یا به آرامی خارج می شود (Fade Out). این افکت معمولاً برای شروع یا پایان فیلم یا بخشی از فیلم استفاده می شود. 3. Starburst Dissolve (انتقال ستاره ای) : این افکت معمولاً برای انتقال بین صحنه هایی با فضای خاص یا اهمیت زیاد استفاده می شود، که در آن صحنه جاری به آرامی و به وسیلهٔ زیبایی
دیزالو (Dissolve) انتقال نرم و آرام از یک صحنه به صحنه دیگر است. این عمل در ویرایش فیلم به کمک افکت های ویژه انجام می شود تا جابه جایی نرم و آرام بین دو صحنه ایجاد شود، به طوری که صحنه اولیه به آرامی محو شده و صحنه جدید در برنامه نمایش ظاهر می شود. استفاده از Dissolve در تدوین فیلم: 1. Cross Dissolve (انتقال خطی) : این افکت به صورت یک انتقال نرم از یک صحنه به صحنه دیگر انجام می شود. در این افکت، صحنه اولیه به آرامی به صورت نیمه نیمه محو می شود و صحنه جدید به آرامی ظاهر می شود. 2. Fade In/Out (محو ورود/خروج) : در این افکت، صحنه به آرامی وارد می شود (Fade In) یا به آرامی خارج می شود (Fade Out). این افکت معمولاً برای شروع یا پایان فیلم یا بخشی از فیلم استفاده می شود. 3. Starburst Dissolve (انتقال ستاره ای) : این افکت معمولاً برای انتقال بین صحنه هایی با فضای خاص یا اهمیت زیاد استفاده می شود، که در آن صحنه جاری به آرامی و به وسیلهٔ زیبایی
از مردم بازار، تاجر، کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری، کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری، کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه، مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
از مردم بازار، تاجر، کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری، کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری، کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه، مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، واقع در پنج هزارگزی شمال باختری عجب شیر و هزاروپانصدگزی جنوب شوسۀ بندر دانالو بمراغه، جلگه است و گرمسیر و مالاریائی دارای 797 سکنه، آب آن از قلعه چای و چاه و محصول آنجا غلات و بادام و شغل مردم آن زراعت و راه آنجا مالروست و در دوهزارگزی خاور قریه یک بندر کشتی رانی بنام بندر دانالو میباشد و بوسیله کشتی به ارومیه و شرفخانه مربوط است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)، نام بندری است کنار دریاچۀ ارومیه در دوهزارگزی قریۀ دانالو، نام محلی کنار راه تازه کند به بندر دانالو میان آغچه اوباو بندر دانالو در 6000 گزی تازه کند، نام دهی در 651هزارگزی تهران، میان خضرلو و قارقابازار و در 69هزارگزی شرفخانه و آنجا ایستگاه ترن است
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، واقع در پنج هزارگزی شمال باختری عجب شیر و هزاروپانصدگزی جنوب شوسۀ بندر دانالو بمراغه، جلگه است و گرمسیر و مالاریائی دارای 797 سکنه، آب آن از قلعه چای و چاه و محصول آنجا غلات و بادام و شغل مردم آن زراعت و راه آنجا مالروست و در دوهزارگزی خاور قریه یک بندر کشتی رانی بنام بندر دانالو میباشد و بوسیله کشتی به ارومیه و شرفخانه مربوط است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)، نام بندری است کنار دریاچۀ ارومیه در دوهزارگزی قریۀ دانالو، نام محلی کنار راه تازه کند به بندر دانالو میان آغچه اوباو بندر دانالو در 6000 گزی تازه کند، نام دهی در 651هزارگزی تهران، میان خضرلو و قارقابازار و در 69هزارگزی شرفخانه و آنجا ایستگاه ترن است
ده کوچکی است از دهستان کشیت بخش شهداد شهرستان کرمان، واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری شهداد و سر راه مالرو کشیت به شهداد، دارای 10 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان کشیت بخش شهداد شهرستان کرمان، واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری شهداد و سر راه مالرو کشیت به شهداد، دارای 10 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 42هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 40هزارگزی خاور شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. زمینش از تپه و ماهور تشکیل میشود. گرمسیر و تعداد سکنۀ آن 96 تن است آبش از چشمه تأمین میشود. محصولات آن عبارت از غلات، تریاک و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است صنایع دستی زنان آنجا فرش بافی و راه های آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 42هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 40هزارگزی خاور شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. زمینش از تپه و ماهور تشکیل میشود. گرمسیر و تعداد سکنۀ آن 96 تن است آبش از چشمه تأمین میشود. محصولات آن عبارت از غلات، تریاک و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است صنایع دستی زنان آنجا فرش بافی و راه های آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دریاگرفتگی. دریارونده. رونده در دریا. آنکه در دریا رود. دریاگذار. دریاپیما. از عالم (از قبیل) آتش رو و موکب رو. (آنندراج). سفرکننده در دریا. (ناظم الاطباء). دریانورد: کله خود دریاروان چون حباب بر آراسته خود همه روی آب. ملاعبداﷲهاتفی (از آنندراج)
دریاگرفتگی. دریارونده. رونده در دریا. آنکه در دریا رود. دریاگذار. دریاپیما. از عالم (از قبیل) آتش رو و موکب رو. (آنندراج). سفرکننده در دریا. (ناظم الاطباء). دریانورد: کله خود دریاروان چون حباب بر آراسته خود همه روی آب. ملاعبداﷲهاتفی (از آنندراج)
نام رودخانه ای است در مازندران، رابینو مینویسد: ’این نهر بدون شک دارارود (دارارو) است که ناپیر گفته در شش میل و نیم مغرب نکا است’، (رابینو مازندران و استرآباد ترجمه وحید مازندرانی ص 214)
نام رودخانه ای است در مازندران، رابینو مینویسد: ’این نهر بدون شک دارارود (دارارو) است که ناپیر گفته در شش میل و نیم مغرب نکا است’، (رابینو مازندران و استرآباد ترجمه وحید مازندرانی ص 214)
قسمی نشستن و آن را ایرانیان از عرب و عرب از شتر آموخته است. براکاء. بروکاء. (از یادداشت مؤلف). نشستن آنچنان که ساقها در زیر رانها قرار گیرد و این نوع نشستن ادب راست، مقابل چهارزانو و مربع نشستن. رجوع به چهارزانو و مربع نشستن شود. - دوزانو زدن، زانو زدن. (آنندراج). خماندن دو زانو روی زمین: بت پرست حیرت آیینه رویی شد اسیر کز ادب آیینه در پیشش دوزانو می زند. جلال اسیر (از آنندراج). ، کنایه است از قرار گرفتن طفیلی یا ناخوانده بر سر سفره و بی رودربایستی شکم از عزا درآوردن: فلان سر سفره دو زانو زد و حالا نخور کی بخور!؟ (یادداشت مؤلف). - دوزانو نشستن، نشستن چنانکه شتر نشیند، یعنی تا کردن دو ران بر ساق. (یادداشت مؤلف). نوعی از نشستن و آن در قدیم از مراسم ادب بود و زیردستان در نزد بزرگان دوزانو می نشستند و چهارزانو نشستن در خدمت بزرگان بی ادبی به شمار می رفت: هرکه او پیش چو در مجلس آن خواجه نشست بردوزانو بود و خواجه مربع برگاه. فرخی. و هرگز پیش مادر ننشستی مگر به دوزانو. (قصص الانبیاء ص 203)
قسمی نشستن و آن را ایرانیان از عرب و عرب از شتر آموخته است. براکاء. بروکاء. (از یادداشت مؤلف). نشستن آنچنان که ساقها در زیر رانها قرار گیرد و این نوع نشستن ادب راست، مقابل چهارزانو و مربع نشستن. رجوع به چهارزانو و مربع نشستن شود. - دوزانو زدن، زانو زدن. (آنندراج). خماندن دو زانو روی زمین: بت پرست حیرت آیینه رویی شد اسیر کز ادب آیینه در پیشش دوزانو می زند. جلال اسیر (از آنندراج). ، کنایه است از قرار گرفتن طفیلی یا ناخوانده بر سر سفره و بی رودربایستی شکم از عزا درآوردن: فلان سر سفره دو زانو زد و حالا نخور کی بخور!؟ (یادداشت مؤلف). - دوزانو نشستن، نشستن چنانکه شتر نشیند، یعنی تا کردن دو ران بر ساق. (یادداشت مؤلف). نوعی از نشستن و آن در قدیم از مراسم ادب بود و زیردستان در نزد بزرگان دوزانو می نشستند و چهارزانو نشستن در خدمت بزرگان بی ادبی به شمار می رفت: هرکه او پیش چو در مجلس آن خواجه نشست بردوزانو بود و خواجه مربع برگاه. فرخی. و هرگز پیش مادر ننشستی مگر به دوزانو. (قصص الانبیاء ص 203)
نام بندر کوچکی بناحیۀ گجرات هندوستان دارای هفت هزار سکنه و آنجا از قرن شانزدهم ببعد مستعمرۀ دولت پرتغال بود و در آذر ماه 1340 (دسامبر 1961) بار دیگر بتصرف دولت هند درآمد
نام بندر کوچکی بناحیۀ گجرات هندوستان دارای هفت هزار سکنه و آنجا از قرن شانزدهم ببعد مستعمرۀ دولت پرتغال بود و در آذر ماه 1340 (دسامبر 1961) بار دیگر بتصرف دولت هند درآمد
دهی است جزء بخش شهریار شهرستان طهران که در 25 هزارگزی جنوب مرکز بخش کنار راه آهن قرار دارد. سرزمینی است سردسیر با 68 تن سکنه، آبش از قنات، محصولش غلات، خربزه، دارای قلمستان، شغل مردمش زراعت و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء بخش شهریار شهرستان طهران که در 25 هزارگزی جنوب مرکز بخش کنار راه آهن قرار دارد. سرزمینی است سردسیر با 68 تن سکنه، آبش از قنات، محصولش غلات، خربزه، دارای قلمستان، شغل مردمش زراعت و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
آنکه در بازار نشیند و خرید و فروخت کند. بازارگان جمع و بازرگان مخفف این و اطلاق آن بر شخص واحد از عالم مژگان و دندان که جمع مژه و دندانست و بمعنی مفرد مستعمل میشود پس بازرگان بضم زا چنانکه عوام کالانعام خوانند محض غلط باشد و صحیح بفتح. به هر تقدیر بمعنی سوداگر مجاز است و همین شهرت دارد. (آنندراج). آنکه دربازار خرید و فروش میکند. سوداگر. (ناظم الاطباء)
آنکه در بازار نشیند و خرید و فروخت کند. بازارگان جمع و بازرگان مخفف این و اطلاق آن بر شخص واحد از عالم مژگان و دندان که جمع مژه و دندانست و بمعنی مُفرد مستعمل میشود پس بازرگان بضم زا چنانکه عوام کالانعام خوانند محض غلط باشد و صحیح بفتح. به هر تقدیر بمعنی سوداگر مجاز است و همین شهرت دارد. (آنندراج). آنکه دربازار خرید و فروش میکند. سوداگر. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان مانه بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 7 هزارگزی شمال باختری مانه و یک هزارگزی جنوب راه مالروعمومی محمدآباد به دشتک در جلگه واقع است. هوایش گرم و 305 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه اترک و محصولش غلات، کنجد، بنشن و شغل مردمش زراعت و مالداری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مانه بخش مانۀ شهرستان بجنورد که در 7 هزارگزی شمال باختری مانه و یک هزارگزی جنوب راه مالروعمومی محمدآباد به دشتک در جلگه واقع است. هوایش گرم و 305 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه اترک و محصولش غلات، کنجد، بنشن و شغل مردمش زراعت و مالداری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
اسمش خواجه علی، احوالش را از اینکه قبول این تخلص میکرده میتوان یافت، بغیر از این رباعی شعری از او معلوم نشده: با دل گفتم که ایدل احوال توچیست دل دیده پرآب کرد و برمن نگریست گفتا که چگونه باشد احوال کسی کو را بمراد دگری باید زیست، ؟ (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 155)، یکی از شعرای ایران است و از اهالی استرآباد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
اسمش خواجه علی، احوالش را از اینکه قبول این تخلص میکرده میتوان یافت، بغیر از این رباعی شعری از او معلوم نشده: با دل گفتم که ایدل احوال توچیست دل دیده پرآب کرد و برمن نگریست گفتا که چگونه باشد احوال کسی کو را بمراد دگری باید زیست، ؟ (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 155)، یکی از شعرای ایران است و از اهالی استرآباد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
منسوب ببازار بمعنی مردم بازار، (آنندراج)، منسوب و متعلق به بازار، یکی از کسبۀ بازار، سوداگر، (ناظم الاطباء)، کاسب، تاجر، بازرگان، بازارگان، آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد: کنون مرد بازاری و چاره جوی ز کلبه سوی خانه دارند روی، فردوسی، چه نامی بدو گفت خرادنام جهان گرد و بازاری و شادکام، فردوسی، از ایدر خورش بود و روزی و بهر بدهقان و بازاری و اهل شهر، اسدی (گرشاسب نامه)
منسوب ببازار بمعنی مردم بازار، (آنندراج)، منسوب و متعلق به بازار، یکی از کسبۀ بازار، سوداگر، (ناظم الاطباء)، کاسب، تاجر، بازرگان، بازارگان، آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد: کنون مرد بازاری و چاره جوی ز کلبه سوی خانه دارند روی، فردوسی، چه نامی بدو گفت خرادنام جهان گرد و بازاری و شادکام، فردوسی، از ایدر خورش بود و روزی و بهر بدهقان و بازاری و اهل شهر، اسدی (گرشاسب نامه)
کاردینال و از اعضای دولت فرانسه و اصلاً ایتالیائی است (1602-1661م.). او سیاستمداری ملایم بود و از تصادم میان فرانسه و اسپانی جلوگیری کرد. ریشیلو او را به جانشینی خود معین کرد. درزمان لوئی سیزدهم به نخست وزیری رسید و در سال 1639در زمرۀ مردم عادی درآمد، ولی در دوران پادشاهی لوئی چهاردهم مجدداً وارد خدمت شد و مورد حمایت ملکه ’آن’ واقع شد و توانست جنگ ’سی ساله’ را پایان دهد (1648). از سیاستمداران معروف فرانسه بود ولی به علت آزمندی انتقادهای فراوانی از او شده است. (از لاروس)
کاردینال و از اعضای دولت فرانسه و اصلاً ایتالیائی است (1602-1661م.). او سیاستمداری ملایم بود و از تصادم میان فرانسه و اسپانی جلوگیری کرد. ریشیلو او را به جانشینی خود معین کرد. درزمان لوئی سیزدهم به نخست وزیری رسید و در سال 1639در زمرۀ مردم عادی درآمد، ولی در دوران پادشاهی لوئی چهاردهم مجدداً وارد خدمت شد و مورد حمایت ملکه ’آن’ واقع شد و توانست جنگ ’سی ساله’ را پایان دهد (1648). از سیاستمداران معروف فرانسه بود ولی به علت آزمندی انتقادهای فراوانی از او شده است. (از لاروس)