- دارندگی (رَ دَ / دِ)
بی نیازی، تملک، نگهداری و سرپرستی:
مگر او دهد یادمان بندگی
نماید بزرگی و دارندگی.
فردوسی
مگر او دهد یادمان بندگی
نماید بزرگی و دارندگی.
فردوسی
معنی دارندگی - جستجوی لغت در جدول جو
- دارندگی
نگهداری و سرپرستی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دَ رَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
عمل درنده. حالت و صفت درنده. سبعیت. فروست. فروسیت. و رجوع به درنده و دریدن شود
(نَ دَ/ دِ)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی داننده. عمل داننده. صاحب معلومات و دانش و علم بودن. دانائی:
خردمند گفت ای شه پهلوان
به دانندگی پیر و بر تن جوان.
دقیقی.
کسی کو سزاوار درگاه بود
بدانندگی درخور شاه بود.
فردوسی.
سدیگر پزشکی که هست ارجمند
به دانندگی نام کرده بلند.
فردوسی.
رجوع به داننده شود
خردمند گفت ای شه پهلوان
به دانندگی پیر و بر تن جوان.
دقیقی.
کسی کو سزاوار درگاه بود
بدانندگی درخور شاه بود.
فردوسی.
سدیگر پزشکی که هست ارجمند
به دانندگی نام کرده بلند.
فردوسی.
رجوع به داننده شود
(رَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
باریدن و بارش. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر باریدن. (آنندراج) :
چو ابر بهاران ببارندگی
همی مرگ جوید بدان زندگی.
فردوسی.
بپوشید نوجامۀ بندگی
دو دیده چو ابری ببارندگی.
فردوسی.
چو ابر بهاران ببارندگی
همی مرگ جوید بدان زندگی.
فردوسی.
بپوشید نوجامۀ بندگی
دو دیده چو ابری ببارندگی.
فردوسی.
خشونت، وحشیگری