جدول جو
جدول جو

معنی دارموک - جستجوی لغت در جدول جو

دارموک
کود و خاکی که در اثر پوسیدن تنه و برگ درخت به وجود می آید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارمان
تصویر دارمان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارنوش
تصویر دارنوش
(پسرانه)
نام یکی از وزیران بخت نصر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داریوش
تصویر داریوش
(پسرانه)
نگهبان نیکی، دارنده نیکی، فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی، مرکب از دارا + وهو (نیکی)، نام چندتن از پادشاهان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نارکوک
تصویر نارکوک
تریاک، افیون، کوکنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارکوب
تصویر دارکوب
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد و سبز که با پنجه های خود به تنه و شاخه های درخت می چسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون می آورد و می خورد
داربر، دارشکنک، دارسنب، درخت سنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارمولک
تصویر مارمولک
گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو،
کنایه از مکار، حیله گر، کنایه از لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب یا شاخۀ درخت عود، عود، داروی خوش بو که در آتش بریزند، برای مثال تا صبر را نباشد شیرینی شکر / تا بید را نباشد بویی چو داربوی (رودکی - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارمک
تصویر دارمک
نوعی مرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارمشک
تصویر نارمشک
درختی دارای برگ های دراز و باریک، چوب سخت و سرخ رنگ و گل های سفید خوش بو که از آن عطر می گیرند، میوۀ این گیاه که خوردنی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارموش
تصویر دارموش
مرگ موش، سم الفار، آرسنیک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
نام دارویی است. اشموسای سفید. رجوع به کلمه دارما و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، نوعی از مرو است و مرو جنسی است از ریاحین. (انجمن آرا). سدۀ بلغمی رابگشاید و اکثر امراض بلغمی را نافع است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
پارچۀ گستردنی. (منتهی الارب). ’طنفسه’ و گلیم و فرش. (از اقرب الموارد). درنوک. و رجوع به درنوک شود
لغت نامه دهخدا
به لغت تنکابن قنفذ است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
مرگ موش، ارسنیک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از آذربایجان بنزدیکی اردبیل بوده است و در تاریخ زندگی ابونصرمملان ممدوح قطران تبریزی نام آن آمده است و قطران در چکامه ای ضمن ستایش او گفته است:
وغاش را بس، پیکار اردبیل، دلیل
هنرش را بس پیکار دارموی بیان،
(از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 709)
لغت نامه دهخدا
آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از رده خزندگان و از راسته سوسماران و از گروه شکافی زبانان که در همه مناطق معتدل و سرد اروپا و آسیا وافریقا فراوان است. این جانور بسیار چابک است و در حدود 20 گونه از آن شناخته شده که اکثر در مناطق بیابانی ولم یزرع و یا کوهستانی میزیند گونه ای از آنها در منازل دیده میشود که به سوسمار خانگی یا لپاسو (کلپاسه) مشهوراست. مارمولک از حشرات و کرمها تغذیه میکند و بهیچوجه اذیت و آزاری برای انسان ندارد و از این جهت حیوان مفیدی است. مارمولک اقسام مختلف دارد و گونه ای از آن که بنام سوسمار کویر موسوم است ممکنست طولش تا 2 متر هم برسد و آن در اصطلاح ساکنان نواحی کویر به بزغاله مار موسوم است چلپاسه کلپاسه کرباسو کلباسو کلپاسو کلبسو کربسو چلپاسو گلموژ مارمولک مارملوکک. توضیح مارمولک زمستان را در شکاف دیوارها و زیر تخته سنگها میخوابد وبا شروع گرما بیدار میشود و بفعالیت میپردازد. بزغاله مار در اماکن باتلاقی و رودخانه ها نیز میزید و از تمام حیوانات کوچکتر از خود تغذیه مینماید و در رودخانه باسانی شنا میکند و از درختها نیزبسهولت بالامیرود و تخم پرندگان و جوجه های آنها را میخورد. رویهمرفته حیوان موذی و خطرناکی است. یا مارمولک باغی. یکی از گونه های مارمولک که جزو گروه گوشتی زبانان است و درنواحی گرم افریقا و آمریکا و آسیا یافت میشود. این جانور با انسان زود مانوس میگردد و چون از حشرات تغذیه میکند حیوان مفیدی است. بوسیله کشتی هایی که از شمال افریقا باروپا میروند این جانورباروپا نیز راه یافته است. سام ابرص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارمشک
تصویر نارمشک
فاوانیا، کوره آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارمون
تصویر قارمون
گارمون بنگرید به گارمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارخور
تصویر دارخور
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائمون
تصویر دائمون
دایمون یونانی همزاد، دیوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب عود شاخه عود
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارکوب
تصویر دارکوب
مرغی که با منقار درخت را سوراخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارخوک
تصویر نارخوک
خشخاش کوکنار، افیون تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارمک
تصویر دارمک
نوعی از مرو و آن مرو سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارموک
تصویر وارموک
جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارکوک
تصویر نارکوک
کوکنار، افیون تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب عود، شاخه عود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گارمون
تصویر گارمون
((مُ))
گارمن. گارمان. قارمون. قارمان، آلت موسیقی پرده دار شبیه جعبه که به هنگام نواختن آن را در دست گیرند و پرده های آن را با انگشت فشار دهند
فرهنگ فارسی معین
((لَ))
جانوری است خزنده که پوستش از پولک های شاخی پوشیده شده است. دارای دو زوج اندام حرکتی است، چلپاسه، کنایه، از آدم زیرک و آب زیرکاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارکوب
تصویر دارکوب
پرنده ای که بر تنه درختان می نشیند و با منقار محکم و بلند خود از کرم های موجود در آن تغذیه می کند، درخت سنبه، دارشکنک
فرهنگ فارسی معین
قورباغه ی سبز درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع قارچ
فرهنگ گویش مازندرانی