جدول جو
جدول جو

معنی دارزرد - جستجوی لغت در جدول جو

دارزرد
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زرچوبه، هرد
تصویری از دارزرد
تصویر دارزرد
فرهنگ فارسی عمید
دارزرد
(زَ)
زردچوبه را گویند. (انجمن آرا). و به عربی عروق الصفر خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درازقد
تصویر درازقد
بلندقامت، بلندبالا، درازبالا
فرهنگ فارسی عمید
جایی در جلو اتومبیل سمت راست فرمان که به صورت جعبه ساخته شده و در آن پول یا اوراق یا اشیای دیگر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگزرد
تصویر ناگزرد
ضروری
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، خوٰاهی نخوٰاهی، چار و ناچار، به ضرورت، لاعلاج، ناگزیر، ناکام و کام، ناچار، لاجرم، کام ناکام، خوٰاه و ناخوٰاه، به ناچار، ناگزران، ناگزر، لابدّ، خوٰاه ناخوٰاه، لامحاله برای مثال باد همچون آسمان و آفتاب / در نظام کل وجودش ناگزرد (انوری - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
اندازه و مقیاس کار انجام شده، کار، کردار، عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
دیر کردن، دیر شدن، در بانکداری عقب انداختن پرداخت وجه سند، تاخیر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ زَ)
ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و دو هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دارزین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داربند
تصویر داربند
چوب بند چوب بست
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیرضروری ناگزران: باد همچون آسمان وآفتاب در نظام کل وجودش ناگزرد. (انوری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروبرد
تصویر داروبرد
((بَ))
کر و فر، گیرودار
فرهنگ فارسی معین
((بُ))
صندوق کوچکی در داخل اتومبیل که در سمت راست فرمان تعبیه شده و محل قرار دادن ابزار کوچک و مورد لزوم اتومبیل است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
((کَ))
دیر کردن، عقب افتادن، تأخیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
((بُ))
به کار بردن، بهره گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
((کَ))
عمل و کار، اندازه و مقیاس کار انجام شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
استعمال، مصرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
عملکرد، آکتیویته، مصرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
تاخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
Tardiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
Applicability
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
retard
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
опоздание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
Verspätung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
Anwendbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
zastosowalność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
запізнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
применимость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
spóźnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
застосовність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
迟到
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
atraso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
ritardo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
tardanza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
aplicabilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاربرد
تصویر کاربرد
aplicabilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی