- دارخال
- درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
معنی دارخال - جستجوی لغت در جدول جو
- دارخال
- درخت میوه داری که هنوز آن را پیوند نکرده باشند، میوه ای که از درخت پیوندنشده به دست آید، قلمۀ درخت و نهال نونشانده
- دارخال
- درختی که آن را پیوند نکرده باشند، درخت تازه نشانده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چرک آهن ریم آهن خبث الحدید
جامه ای که طلبه علوم دینی و کسبه زیر قبا میپوشند، نوعی قماش نازک
سال گذشته
نهال نو نشانده و پیوند نکرده
چرک آهن ریم آهن خبث الحدید
داس کوچک، عصای کوچک
ترکی آلاکلنگ
زمینی که شاخه های درخت را در آن فرو برند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند تخمدان
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
چوب بزرگی که بدان بام را پوشانند
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
چرک آهن، ریم آهن، زنگ آهن
سال گذشته، سال پیش، در سال گذشته
بالاترین مقام نظامی در ارتش بعضی از کشورها
لباس کوتاه آستردار از جنس ترمه، مخمل یا زری
داد و فریاد، سر و صدا، جار و جنجال، جنگ و هیاهو
صبر کردن، درنگ کردن
داردار کردن: داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
صبر کردن، درنگ کردن
داردار کردن: داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه، برای مثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سنگ پستان، مویزه، مویزک عسلی، شیرینک، سگ پستان، مویزج عسلی، دبق، داروش
سپهبد، سردار
فرانسوی نیزه ناهی نیزه ماهی
((اَ لِ یا لُ))
فرهنگ فارسی معین
نیم تنه ای که مردان و زنان می پوشیدند و لای رویه و آستر آن پنبه قرار می دادند
سال گذشته، پار
خارش بدن، دلواپسی، اضطراب
درنگ و کندی در انجام کار
داربازنده، کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد، بندباز، ریسمان باز
داشخال، چرک آهن، ریم آهن، جنت الحدید
سردار، سپهبد
زمینی که در آن دانه ها یا قلمه های درختان را بکارند تا پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، تخمدان، دانه دان