جدول جو
جدول جو

معنی داربید - جستجوی لغت در جدول جو

داربید
مرکز دهستان منصوری بخش مرکزی شاه آباد، 36هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد، کوهستانی سردسیر با 439 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، دیم، لبنیات، شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است، راه فرعی از طریق چشمه سنگی به شاه آباد دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان دوستان بخش بدره شهرستان ایلام در 78هزارگزی شمال راه مالرو زرین آباد، کوهستانی، گرمسیر با 100 تن سکنه، آب آن از چشمۀ بهرام خانی، محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند در 58هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند، کنار راه رود خانه گاماسیاب با30 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 169)
دهی از دهستان چهاربخش هرسین شهرستان کرمانشاه، فعلاً مخروبه است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارایی
تصویر دارایی
آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد، سرمایه، ثروت، تمول، وزارتخانه یا اداره ای که مالیات ها را وصول می کند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی می کند، مالیه، نوعی از پارچۀ ابریشمی موج دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارابی
تصویر دارابی
میوه ای از نوع مرکبات، گرد، بزرگ و نارنجی رنگ با طعم ترش و شیرین و مطبوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاربند
تصویر خاربند
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خارچین، فلغند، کپر، چپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارچین
تصویر دارچین
درختی با شاخه های دراز و باریک و به شکل بوته، برگ های همیشه سبز، گل های سفید و خوشه ای و پوست قهوه ای رنگ که در مناطق گرمسیر می روید، پوست خشک شدۀ این درخت که به عنوان ادویه استفاده می شود و از آن اسانس می گیرند و در ساختن لیکورها نیز استعمال می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باربند
تصویر باربند
جای بستن بار در سقف اتومبیل یا اتوبوس
باره بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب یا شاخۀ درخت عود، عود، داروی خوش بو که در آتش بریزند، برای مثال تا صبر را نباشد شیرینی شکر / تا بید را نباشد بویی چو داربوی (رودکی - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابرید
تصویر نابرید
پارچه ای که هنوز آن را نبریده باشند، نبریده، بریده نشده، ختنه نشده، برای مثال چه جامۀ بریده چه از نابرید / که کس در جهان بیشتر زآن ندید (فردوسی - ۶/۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارزرد
تصویر دارزرد
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زرچوبه، هرد
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد در 45هزارگزی باختر نورآباد و 22هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. جلگه. سردسیر مالاریائی و دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمۀ داربید محصول آنجا غلات، لبنیات، پشم. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادر و قالی بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه بیجونداند و زمستان قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، در 27هزارگزی جنوب کرمانشاه و 2 هزارگزی جنوب سنگر ساقی، دامنه، سردسیر، و سکنۀ آن 115 تن است، آب آن از چشمه سار و بخوبی مشهور است، محصول آنجا غلات، جزئی حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد در 54هزارگزی شمال باختری نورآباد و 28 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. تپه ماهور. سردسیر، مالاریائی و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از چشمه داربید. محصول آنجا غلات، لبنیات، پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر و قالی بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ بیجوندند و در زمستان قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد در 40هزارگزی باختر نورآباد، واقع در 24هزارگزی باختر راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه، جلگه، سردسیر مالاریائی و دارای 60 تن سکنه است، آب آن از چشمه ها و رود بیجوند، محصول آن غلات، لبنیات، پشم، شغل اهالی، زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر و قالی بافی است، راه مالرو دارد و ساکنین از طایفه بیجوند هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان رباطات بخش خرانق شهرستان یزد، واقع در 40هزارگزی جنوب خرانق و 26هزارگزی راه خرانق به اشکذر، با 212 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
شخصی است که در سال 1723 میلادی ظفرنامۀ شرف شرف الدین علی یزدی را از روی ترجمه فرانسوی آن به انگلیسی ترجمه نموده است، (از سعدی تا جامی از ادوارد برون چ حکمت ص 390)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان محمدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان در پانزده هزارگزی شمال باختری سعیدآباد سر راه مالرو خیرآباد به زیدآباد. جلگه ای است. سردسیر و دارای 300 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، حبوبات، شغل اهالی آنجا زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
همان داربست باشد: ’داربند کنند مانند داربند انگور’. (فلاحت نامه). رجوع به داربست شود
لغت نامه دهخدا
قلعه ای است در بجنورد، از آب چشمه مشروب میشود، زراعتش آبی است، هوایش ییلاق، پانزده خانوار سکنه دارد، (مرآت البلدان ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارایی
تصویر دارایی
مکنت، مال، ثروت
فرهنگ لغت هوشیار
نابریده: همان گوهر و جامه نابرید زچیزی که شایسته تر برگزید. (شا) ختنه ناکرده غیرمختون: کنون قطع به حرف آن نابرید که درآخر قصه خواهی شنید... (حاجی محمد خان قدسی) مقابل بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاربین
تصویر شاربین
بنگرید به شربین درخت سدر، درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارسین
تصویر دارسین
پارسی تازی گشته دارچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارباز
تصویر دارباز
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربام
تصویر داربام
چوب بزرگی که بدان بام را پوشانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربست
تصویر داربست
چوب بست، چوب بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب عود شاخه عود
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است که در هندوستان وچین می روید، شاخه های آن دراز و باریک و بشکل بوته و بلندیش تا دو متر می رسد، که برای خوشبو کردن اغذیه بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربند
تصویر داربند
چوب بند چوب بست
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره سدایبان جزو دسته مرکبات که میوه اش بزرگتر از پرتقال و طعم آن ترش و شیرین است. رنگ میوه اش زرد و داخلش سبز رنگ و دارای پوستی ضخیم میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربدی
تصویر باربدی
منسوب به باربد آهنگ ساخته باربد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربند
تصویر باربند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی بگ و بیک برابر با بزرگ و والا بر گرفته از واژه بغ پارسی است بار بد بار سالار
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ))
شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند، نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند، طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارایی
تصویر دارایی
موجودی، آکتیف، ثروت، اموال
فرهنگ واژه فارسی سره