جدول جو
جدول جو

معنی دادپرور - جستجوی لغت در جدول جو

دادپرور
پرورندۀ داد، عدل پرور، برای مثال کرد با دادپروران یاری / با ستمکارگان ستمکاری (نظامی۴ - ۵۹۱)
تصویری از دادپرور
تصویر دادپرور
فرهنگ فارسی عمید
دادپرور(خوا / خا کَ دَ / دِ)
پرورندۀ داد. عدل پرور:
خواجه بوسهل دادپرور دین
کدخدای برادر سلطان.
فرخی.
بزرگان آن دادپرور دیار
دعا تازه کردند بر شهریار.
نظامی.
کرد با دادپروران یاری
با ستمکارگان ستمکاری.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلپرور
تصویر دلپرور
(دخترانه)
بسیار مطبوع، پرورش دهنده دل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادفروز
تصویر دادفروز
(پسرانه)
فروزنده عدل و داد، عادل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادور
تصویر دادور
دادگر، عادل، کنایه از قاضی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادپرس
تصویر دادپرس
دادجو، دادخواه، خواهان عدالت، درخواست کنندۀ عدل و داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادآور
تصویر دادآور
دادآورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادپرسی
تصویر دادپرسی
عمل دادپرس، دادخواهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادپروا
تصویر بادپروا
دریچه، بادگیر، بادخن، اتاقی دارای بادگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دام پرور
تصویر دام پرور
پرورش دهندۀ حیوانات اهلی مانند گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ کَ دَ / دِ)
پرورندۀ حیوانات اهلی. مربی دام. تربیت کننده دام یعنی حیوانات اهلی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
عدالت آورنده. دادآر:
ازو ویژه آباد هر بوم و بر
که یزدان دادآورش دادفر
بتوفیق دادآور ذوالمنن
بگسترد دین در دل مرد و زن.
شمسی (یوسف و زلیخا).
همی رفت یوسف بچندین جمال
بتوفیق دادآور ذوالجلال.
شمسی (یوسف و زلیخا).
که ام منکه بر خلق پرده درم
نه من ضد آیین دادآورم.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا کَ دَ / دِ)
دادخواه. (آنندراج). خواهان عدالت. درخواست کننده عدالت. دادجو
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ سَ /سِ)
نامدار. نامبردار:
چو رامین را بدید آن نام پرور
نبودش دیده را دیدار باور.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ دو دَ / دِ)
دل پرورنده. پرورندۀ دل. آنکه دل را پرورش دهد. تربیت کننده باطن:
برآراستندی به فرهنگ و رای
سخنهای دل پرور جان فزای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
پرورده به عسل. هر چیز پرورده شده در عسل، هر چیز خوشمزه و لذیذ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
عمل دادپرس. دادخواهی
لغت نامه دهخدا
(چِ)
مربی نفس خود، آنکه تربیت نفس خود کند. آنکه تربیت خود کند، آنکه نزد خود درس خواند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ)
خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد. (برهان) (هفت قلزم) (فرهنگ سروری) (جهانگیری) (غیاث). خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد که باددر آن آید و آنرا بادخوان و بادخن و بادخون گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به بادخوان، بادخن و بادخون شود.
لغت نامه دهخدا
(دَ پَرْ وَ)
دردپرورده. غمگین و رنجور. (ناظم الاطباء) :
هوای سایۀ گل دردپرور را نمی سازد
نسیمی آورد در جوش دلهای مشوش را.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
پرورندۀ باد. موزون کننده باد (نفس) ، و آن صفت نی باشد:
مار زبان بریده نگر نای روز عید
سوراخ مار در شکم بادپرورش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازپرور
تصویر نازپرور
آنکه بملاطفت و ناز و نعمت پرورش یافته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد آور
تصویر داد آور
عدالت آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد ور
تصویر داد ور
عادل، دادگر، دادرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامپروری
تصویر دامپروری
پرورش دادن و تکثیر نسل جانوران اهلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پرور
تصویر دل پرور
تربیت کننده باطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد پرور
تصویر درد پرور
غمگین و رنجور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادور
تصویر دادور
قاضی، خدای تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامپروری
تصویر دامپروری
((پَ وَ))
پرورش و تکثیر جانوران اهلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادور
تصویر دادور
((وَ))
قاضی، خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادور
تصویر دادور
قاضی، منصف
فرهنگ واژه فارسی سره
دادگستر، دادگر، عادل، قاضی
فرهنگ واژه مترادف متضاد