جدول جو
جدول جو

معنی دادستانی - جستجوی لغت در جدول جو

دادستانی
داد خواهی، انتقام
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
فرهنگ لغت هوشیار
دادستانی
ستاندن داد کسی از دیگری، در علم حقوق شغل و عمل دادستان
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
فرهنگ فارسی عمید
دادستانی
شغل دادستان، محل دادگاه، دادسرا
تصویری از دادستانی
تصویر دادستانی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغستانی
تصویر داغستانی
در ردیف های آوازی، گوشه ای در همایون، در ردیف های آوازی، گوشه ای در دشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
قانون، فتوا، فتوی
فرهنگ واژه فارسی سره
منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی قضا. آنکه اجرای عدالت کند داور قاضی، پادشاه امیر، نماینده دولت در دادگاه که علیه مجرمان ادعا نامه صادر کند مدعی العموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
جای داد، محل عدل و داد، جای داد دادن و داوری کردن، برای مثال من شکستم حرمت ایمان او / پس یمینم برد دادستان او (مولوی - ۴۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
((س))
اجراکننده عدالت، نماینده دولت در دادگاه که وظیفه اش صدور حکم و نظارت بر اجرای آن است، مدعی العموم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
منسوب به داستان، قصه یی، روایی، اساطیری، مقابل تاریخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
نمایندۀ دولت در دادگاه که ادعانامه دربارۀ تبهکاران صادر می کند، مدعی العموم، کسی که داد کسی را از دیگری بگیرد، ستانندۀ داد، داور، دادرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داستانی
تصویر داستانی
Anecdotal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
Prosecutor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
анекдотичный
دیکشنری فارسی به روسی
анекдотичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی