اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، دژبرو، متربّد، ترش روی، ترش رو، روترش، تندرو، زوش، سخت رو، بداغر، گره پیشانی، تیموک، اخم رو، عابس، عبوس، عبّاس
اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، دُژبُرو، مُتَرَبِّد، تُرش روی، تُرش رو، روتُرش، تُندرو، زوش، سَخت رو، بَداُغُر، گِرِه پیشانی، تیموک، اَخم رو، عابِس، عَبوس، عَبّاس
صورت قدیم کلمه یونانی درهم است. (ایران باستان ج 3 ص 1674). بعضی این لفظرا از کلمه ’دراگ من’ آسوری دانند به معنی شصت ویک من. و من وزن بابلی است. (ایران باستان ج 3 ص 2675)
صورت قدیم کلمه یونانی درهم است. (ایران باستان ج 3 ص 1674). بعضی این لفظرا از کلمه ’دراگ من’ آسوری دانند به معنی شصت ویک من. و من وزن بابلی است. (ایران باستان ج 3 ص 2675)
درگاه پادشاهان را گویند. (برهان). داخول. (برهان). درگاه و دالان و صفه که بر در سلاطین برای نشستن مردم از چوب و سنگ سازند. (غیاث). و صاحب غیاث اللغات از سراج اللغات و شرح قران السعدین نقل کند که داخل به معنی سراپردۀ بارعام و آن احاطه ای باشد که در پیش سراپردۀ خاص پادشاه بکشند و بر در آن علم استاده کننده تا در اوکسی سوار گذشتن نتواند بسبب بزرگی علم: نرگس از پهلوی سنبل سوی ما چشمک زن است تا بدان چشمک اسیر طرۀ سنبل شویم شاه تا داخل بساط آراست اندر مدح او چون علم گشتیم باری سوی آن داخل شویم. امیرخسرو. نوک رمحش چرخ اطلس را دریده بارها بر سر اعلام داخل بسته اطلس پارها. امیرخسرو. ، علامتی که بر اطراف زراعت سازند بجهت منع وحوش و طیور. (غیاث). داخول. (برهان)
درگاه پادشاهان را گویند. (برهان). داخول. (برهان). درگاه و دالان و صفه که بر در سلاطین برای نشستن مردم از چوب و سنگ سازند. (غیاث). و صاحب غیاث اللغات از سراج اللغات و شرح قران السعدین نقل کند که داخل به معنی سراپردۀ بارعام و آن احاطه ای باشد که در پیش سراپردۀ خاص پادشاه بکشند و بر در آن علم استاده کننده تا در اوکسی سوار گذشتن نتواند بسبب بزرگی علم: نرگس از پهلوی سنبل سوی ما چشمک زن است تا بدان چشمک اسیر طرۀ سنبل شویم شاه تا داخل بساط آراست اندر مدح او چون علم گشتیم باری سوی آن داخل شویم. امیرخسرو. نوک رمحش چرخ اطلس را دریده بارها بر سر اعلام داخل بسته اطلس پارها. امیرخسرو. ، علامتی که بر اطراف زراعت سازند بجهت منع وحوش و طیور. (غیاث). داخول. (برهان)
عبدالرحمان بن معاویه بن هشام الداخل، از ملوک اموی اندلس. رجوع به عبدالرحمن... و رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 302 شود لقب زهیر بن حرام شاعر هذلی. (منتهی الارب)
عبدالرحمان بن معاویه بن هشام الداخل، از ملوک اموی اندلس. رجوع به عبدالرحمن... و رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 302 شود لقب زهیر بن حرام شاعر هذلی. (منتهی الارب)
طبرش داخل. تفرش، طبرس و آن از توابع قم قدیم بوده است: در طبرش داخل و جاست و فالق بهر جریبی زمین بیست و پنج درهم مقرر بوده است. (تاریخ قم ص 119). مزارعان و معاهدان در جمیع رستاقها بغیر از طبرش داخل و جاست و فالق هر مردی دوازده درهم. (تاریخ قم ص 120). و آسیایی که در قهستان قم و ساوه و جبالخوی وطبرش خارج بوده بیست و پنج درهم و آسیاهای طبرش داخل و جاست و خوابه بهر آسیایی ده درهم. (تاریخ قم ص 120) الواح الداخل، نام محلی مرکب از چند تپۀ ممتد از شرق به غرب واقع در جهت غربی رود نیل به صعید مصر. (قاموس الاعلام ترکی)
طبرش داخل. تفرش، طبرس و آن از توابع قم قدیم بوده است: در طبرش داخل و جاست و فالق بهر جریبی زمین بیست و پنج درهم مقرر بوده است. (تاریخ قم ص 119). مزارعان و معاهدان در جمیع رستاقها بغیر از طبرش داخل و جاست و فالق هر مردی دوازده درهم. (تاریخ قم ص 120). و آسیایی که در قهستان قم و ساوه و جبالخوی وطبرش خارج بوده بیست و پنج درهم و آسیاهای طبرش داخل و جاست و خوابه بهر آسیایی ده درهم. (تاریخ قم ص 120) الواح الداخل، نام محلی مرکب از چند تپۀ ممتد از شرق به غرب واقع در جهت غربی رود نیل به صعید مصر. (قاموس الاعلام ترکی)
چیزی شبیه به پشم و مایل بسبزی و پرشاخ که بر شاخۀ درخت جنگلی متکون میشود و بزبان تنکابنی این نام دارد. (انجمن آرا) (آنندراج). سبزی و پشمها که در جنگل ها بشاخه ها و سنگها سبز میشود. خزه
چیزی شبیه به پشم و مایل بسبزی و پرشاخ که بر شاخۀ درخت جنگلی متکون میشود و بزبان تنکابنی این نام دارد. (انجمن آرا) (آنندراج). سبزی و پشمها که در جنگل ها بشاخه ها و سنگها سبز میشود. خزه
درخمی: درخم یک درم کم سه طسوج باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - درخم آتّیک، از نقود نقرۀ معمول در ایران قدیم است، مساوی با 0/80 ریال جدید ایران و 0/93 فرانک طلا. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 166). رجوع به دراخمه شود
درخمی: درخم یک درم کم ِ سه طسوج باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - درخم آتّیک، از نقود نقرۀ معمول در ایران قدیم است، مساوی با 0/80 ریال جدید ایران و 0/93 فرانک طلا. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 166). رجوع به دراخمه شود
خوی درد. گوشه. داحس. داحوس. ورم حاری که عارض شود انگشت را در نزدیکی ناخن با دردی سخت و آن را به فارسی کژدمه گویند. عقربک. آماس صلب که اندر بن ناخن باشد آن را داخس گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آماسی بود گرم و دردناک و با ضربان اندر حوالی ناخن و درد آن تا بغل دست و بیغولۀ ران برسد و باشد که تب آرد و باشد که ریش گردد و ریم کند و گنده شود و انگشت از آن بر خطر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). هو ورم حار خراجی یعرض عند الاظفار مع شده الم و ضربان و ربما یبلغ المه الابط و ربما اشتدت معه الحمی. (کتاب ثالث قانون ابوعلی سینا چ طهران ص 323). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: با خاء معجمه نزد اطبا ورم حاری است که عارض میشود بنزدیک ناخنهای آدمی و دردی سخت دارد با ضربان قوی و تمدد و در نتیجه ناخنها را خواهد انداخت و بسا باشد که تب بیاورد چنانچه در بحر الجواهر گفته
خوی درد. گوشه. داحس. داحوس. ورم حاری که عارض شود انگشت را در نزدیکی ناخن با دردی سخت و آن را به فارسی کژدمه گویند. عقربک. آماس صلب که اندر بن ناخن باشد آن را داخس گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آماسی بود گرم و دردناک و با ضربان اندر حوالی ناخن و درد آن تا بغل دست و بیغولۀ ران برسد و باشد که تب آرد و باشد که ریش گردد و ریم کند و گنده شود و انگشت از آن بر خطر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). هو ورم حار خراجی یعرض عند الاظفار مع شده الم و ضربان و ربما یبلغ المه الابط و ربما اشتدت معه الحمی. (کتاب ثالث قانون ابوعلی سینا چ طهران ص 323). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: با خاء معجمه نزد اطبا ورم حاری است که عارض میشود بنزدیک ناخنهای آدمی و دردی سخت دارد با ضربان قوی و تمدد و در نتیجه ناخنها را خواهد انداخت و بسا باشد که تب بیاورد چنانچه در بحر الجواهر گفته