جدول جو
جدول جو

معنی دژخم

دژخم
دژخیم، جلاد، میرغضب، بدخو، بدخلق، زشت خو، بدنهاد
تصویری از دژخم
تصویر دژخم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دژخم

دژخم

دژخم
بد خوی و طبیعت. (از برهان). خشمگین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- دژخم شدن، خشمگین شدن:
دژخم شدو گفت ای که ترا خواهر و زن غر
کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر.
سوزنی.
، جلاد. (برهان). جلاد و مردم کش. (از آنندراج). و رجوع به دژخیم شود
لغت نامه دهخدا

دژخیم

دژخیم
جلاد، میرغضب، برای مِثال به دژخیم فرمود تا تیغ تیز / برآرد کُند تَنْش را ریز ریز (فردوسی - ۲/۶۱) پس به دژخیم، خونیان دادم / سوی زندان خود فرستادم (نظامی۴ - ۷۲۸)، بدخو، بدخلق، زشت خو، بدنهاد
دژخیم
فرهنگ فارسی عمید