معنی بداخم بداخم اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، دژبرو، متربّد، ترش روی، ترش رو، روترش، تندرو، زوش، سخت رو، بداغر، گره پیشانی، تیموک، اخم رو، عابس، عبوس، عبّاس تصویر بداخم فرهنگ فارسی عمید
بداخم بداخم اخمو، بداخلاق، بداغر، بدخلق، بدعنق، ترشرو، عبوسمتضاد: خوشخو، خوشرو فرهنگ واژه مترادف متضاد