حیی است. رهط ابی الاسود. اخفش گوید به این نسبت ابوالاسودالدئلی منسوب است جز آنکه آنان بنا بر روش خود همزه را مفتوح تلفظ کنند و دئلی گویند و گاهی نیز همزه را از جهت انفتاح وی و انضمام ما قبل به واو بدل کنند و دولی گویند. ابن کلبی گوید آن دیلی است به یاء و گاهی دئلی (بکسرتین) هم آمده است اما این نادر است. (منتهی الارب). قبیله ای است از بکر بن عبد مناه بن و ایشان بنوالدئل بن بکر بن عبدمناه هستند و ابوالاسود دئلی واضع علم نحو بفرمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب از ایشانست. (از صبح الاعشی ج 1 ص 350). و نیز رجوع به ابوالاسود شود
حیی است. رهط ابی الاسود. اخفش گوید به این نسبت ابوالاسودالدئلی منسوب است جز آنکه آنان بنا بر روش خود همزه را مفتوح تلفظ کنند و دُئَلی گویند و گاهی نیز همزه را از جهت انفتاح وی و انضمام ما قبل به واو بدل کنند و دُولی گویند. ابن کلبی گوید آن دیلی است به یاء و گاهی دئلی (بکسرتین) هم آمده است اما این نادر است. (منتهی الارب). قبیله ای است از بکر بن عبد مناه بن و ایشان بنوالدئل بن بکر بن عبدمناه هستند و ابوالاسود دئلی واضع علم نحو بفرمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب از ایشانست. (از صبح الاعشی ج 1 ص 350). و نیز رجوع به ابوالاسود شود
نام حرف «د» دالمن، عقاب کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، ورکاک، لاشخور، کلمرغ، شیرگنجشک، دژکاک، نسر، مردارخوٰار، دالمنبرای مثال مردکی را به دشت گرگ درید / زو بخوردند کرکس و دالان (ناصرخسرو۱ - ۵۲۹) دلالت کننده و راهنمایی کننده، راه نماینده، مقابل مدلول در علم منطق امری که به وسیلۀ آن علم به امر دیگر حاصل شود
نام حرف «د» دالمن، عقاب کَرکَس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، وَرکاک، لاشخُور، کَلمُرغ، شیرگُنجِشک، دَژکاک، نَسر، مُردارخوٰار، دالمَنبرای مِثال مردکی را به دشت گرگ درید / زو بخوردند کرکس و دالان (ناصرخسرو۱ - ۵۲۹) دلالت کننده و راهنمایی کننده، راه نماینده، مقابلِ مدلول در علم منطق امری که به وسیلۀ آن علم به امر دیگر حاصل شود
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مِثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر
منسوب است به دئل (دؤل) و بقول مبرد منسوبست به دول که از مادۀ ’دیل’ مأخوذست. و دیل که دایه است نام رهط ابوالاسود دؤلی میباشد اما دیلی نمیگویند که توالی کسرات شود. (از سمعانی)
منسوب است به دئل (دؤل) و بقول مبرد منسوبست به دول که از مادۀ ’دُیل’ مأخوذست. و دُیل که دایه است نام رهط ابوالاسود دؤلی میباشد اما دیلی نمیگویند که توالی کسرات شود. (از سمعانی)