جدول جو
جدول جو

معنی خیره - جستجوی لغت در جدول جو

خیره
بدخواه، بد اندیش، ستمگر، آزار دهنده، نابکار
تصویری از خیره
تصویر خیره
فرهنگ لغت هوشیار
خیره
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خیری
کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹)
خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴)
کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳)
خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
تصویری از خیره
تصویر خیره
فرهنگ فارسی عمید
خیره
خیرو. خیری، گل همیشه بهار
تصویری از خیره
تصویر خیره
فرهنگ فارسی معین
خیره
((خَ))
نیکو، نیکوکار، منتخب، برگزیده، کار نیک، جمع خیرات
تصویری از خیره
تصویر خیره
فرهنگ فارسی معین
خیره
((رِ))
سرگشته، شگفت زده، لجوج، سرکش، ناتوان، سست، بیهوده، دروغ
تصویری از خیره
تصویر خیره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
چیز نهان کرده، پس افت، نهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
اندوخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
هر چیزی که برای روز مبادا نگه دارند، آنچه آماده سازند برای وقت حاجت، پس انداز، اندوخته، ستنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخیره
تصویر شخیره
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، بلخچ، خشار، قلیا، لخج، اشخار، شخار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
پس انداز، اندوخته، جمع ذخایر، آن که می تواند در صورت غیبت یا کناره گیری عضوی از یک گروه جانشین او شود، آن که به خاطر به وجود آمدن نیاز جنگی به خدمت در ارتش فراخوانده شود، معلومات، افکار، کنایه از پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
Reserve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
সংরক্ষণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خاره
تصویر خاره
(دخترانه)
خارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیره
تصویر نیره
(دخترانه)
مؤنث نیر، روشن و منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خبره
تصویر خبره
کارشناس، زبردست
فرهنگ واژه فارسی سره