جدول جو
جدول جو

معنی خیررود - جستجوی لغت در جدول جو

خیررود(خَ)
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان دزرک و علی آباد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیرود
تصویر هیرود
(پسرانه)
نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیرروز
تصویر تیرروز
روز سیزدهم از هر ماه خورشیدی، روز تیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیربوا
تصویر خیربوا
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، هیل، قاقله، شوشمیر، لاچی، هال
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان بردخون است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 105 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
فکر و اندیشه، (انجمن آرا) (آنندراج)، فکر و نظر است که اندیشه و نگریستن باشد یعنی یافتن چیزها به فکر و خیال، (برهان قاطع)، از مجعولات دساتیر است، رجوع به فرهنگ دساتیر ص 272 شود
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است که به بحر خزر می ریزد ومحل صید ماهی می باشد، (از جغرافیای طبیعی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
دیررو، دیر روینده، آن تخم که دیر از خاک سرزند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دیر یا زود، بفرجام، عاقبت، سرانجام، آخر:
دانی که دیرزود بجای تو دیگری
حادث شود چنانکه تو بر جای دیگران ؟
سعدی،
بجایی رسد کار سر دیرزود
که گویی در او دیده هرگز نبود،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ زَ)
دهی از دهستان طارم پایین است که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 158 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ مِ)
یکی از دهستانهای ییلاقی بخش نور شهرستان آمل است. این دهستان در 10 الی 20هزارگزی جنوب بلده در طول یک درۀ کوهستانی واقع است و هوایی سردسیر دارد. از چهار آبادی به نامهای کمر، بردون، سرآسب، بطاهر کلا تشکیل شده است و در حدود 2300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دهی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان با 25 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
از جبال سختر برمیخیزدبولایت نیشابور و آن موضع و چند موضع دیگر را آب دهد. طولش سه فرسنگ بود. (نزهه القلوب چ لیدن ص 226)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام ده کوچکی دارای صد خانوار از توابع انارمرز در ساری مازندران، (سفرنامۀ رابینو ص 48 و 49 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
کلمه ای است که در وقت رخصت و وداع یکدیگر گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
بیا که سازمش اسباب گریۀ شادی
ز خیر باد تو خونی که در جگر دارم.
وقوعی تبریزی (از آنندراج).
ما خیرباد لذت پرواز کرده ایم
تعویذ بال چنگل شهباز کرده ایم.
صائب.
به امید سلامی رفت روز عمر در کویش
شبت خوش خسروا بگذر که وقت خیربادست این.
خسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
هیل کوچک. قاقلۀ صغار. (ناظم الاطباء). خیربواء
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان. واقع در پانزده هزارگزی جنوب باختری سیاهکل. این ناحیه در جلگه واقع و مرطوب و مالاریائی است. بدانجا 765 تن سکنه می باشد که گیلکی و فارسی زبانند. آب آن از نهر خرارود و محصولاتش: برنج، چای، لبنیات و عسل است. اهالی بکشاورزی و گله داری و شال بافی گذران میکنند و راه آن مالرو است. مزارع کوچک بام و بام لنگه جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام رودیست که در ولایت قزوین جاری می باشد و پس از اتصال با ابهررود و کردان تشکیل رود شور را می دهد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام شهری است بمغرب هندوستان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان نوشهربا 220 تن سکنه. آب آن از رود خانه خیررودکنار و محصول آن برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام رودیست در مازندران. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 6 و 28، ترجمه فارسی ص 24 و 52)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رَ)
خوی گیر. اکاف. (یادداشت بخط مؤلف). عرق گیر چارپا. جل چارپا که برای عرق گیری بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی از دهستان ابسترده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه باختری شوسۀ چقلوندی به بروجرد. این دهکده در دامنه قرار دارد با آب و هوای نواحی سردسیری، آب آن ازچشمه و محصول آن غلات و صیفی و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر و فرش بافی و راه اتومبیل رو و ساکنان از طایفۀ ملکشاهی بوده و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام رودی است که به زره سیستان ریزد: و دیگر آن است کنون پیداست که رود هیرمند و رخدرود و خاش رود و فراه رود و خشکرود و هروت رود و آب دشتها و کوهها از همه اطراف سیستان و از هزار فرسنگ همه بزره آید و یکی سوراخ است آن رادهان شیر گویند نه بزرگ. (از تاریخ سیستان ص 16)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است جزء دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر. واقعدر 24 هزارگزی باختر کلیبر و 24 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر با 313 تن سکنه. آب آن از دو رشتۀ چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ مَ)
صاحب خیر. باخیر. بابرکت. باخیر و برکت:
شاه نامش خجسته دید بفال
گفت کای خیرمند چاره سگال.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
زن که بر حالی ثابت نماند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ/ خِ کَ)
کردار نیک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یرقود
تصویر یرقود
پر خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرروز
تصویر تیرروز
روز سیزدهم از هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکرود
تصویر خشکرود
مسیل
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو بی شاخ
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دشت سر در بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بابل سر بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در دشت و منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی