کج، خمیده، خم شده، برای مثال الا تا ماه نو خیده کمان است / سپر گردد مه داه و چهارا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳) ویژگی پشم و پنبۀ زده شده، برای مثال وجود آتش، جهان چون پشم خیده / نمانده پشم و آتش آرمیده (عطار۱ - ۱۵۵)
کج، خمیده، خم شده، برای مِثال الا تا ماه نو خیده کمان است / سپر گردد مه داه و چهارا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳) ویژگی پشم و پنبۀ زده شده، برای مِثال وجود آتش، جهان چون پشم خیده / نمانده پشم و آتش آرمیده (عطار۱ - ۱۵۵)
گیاه ریحان کرمانی افسنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
گیاه ریحان کرمانی اَفسَنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خیری کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹) خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴) کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳) خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خِیری کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مِثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹) خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مِثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴) کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مِثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳) خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود