- خَارِب
- فرسوده، ویران شده
معنی خَارِب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی سن، جاودانه، جاویدان
نگران، ترسیده، ترسان
متروک، خالی، ویران، بی روح، بی جان
خفه کننده، گرفتگی
بی حسّ، خفته، بی حسّ کننده
کم نور، غش کردن
نیکوکار، خیریّه
اشتباه آمیز، اشتباه
رباینده، نافی
مطیع، موضوع، تسلیم شده
خواهان، مایل، مشتاق
دونده، در جریان است، نزدیکی، در حال انجام است، جاری شدن
سیلابی، جارو کردن
خیانت شده، خائن، بی وفا، خیانتکارانه، خیانت آمیز
وزوز، پشتکار
ماورایی، فراطبیعی
چابک، شوخ، ماهر، مبتکرانه
ناامید، بیهوده
خواستگار، یک خوٰاستگار
در حال نزدیک شدن، قایق
جوشان، عجیبه، متکبّر
فراری
ویران، خراب شده
برتر، برجسته، بارز بودن
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
خنک، سرد
دعوا جوی، مناقشه کردن
خدمتکار، بنده، سرویس دهنده، فرمانبردار
فریبکار، فریبنده، فریب دهنده، فریب آمیز، دوچهره، حیله ای
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
مشتاق
زخم زننده، آزاردهنده