جدول جو
جدول جو

معنی خویدن - جستجوی لغت در جدول جو

خویدن
(دَ)
نشخوار کردن. (ناظم الاطباء) ، فروختن غله ای که هنوز در خوشه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جویدن
تصویر جویدن
خرد کردن چیزی در زیر دندان، خاییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تویدن
تصویر تویدن
تفتن، گرم شدن، گداختن، برای مثال منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی - ۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گرفتن، پوییدن، تاختن، تکیدن، چرویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریدن
تصویر خریدن
به تصرف خود درآوردن چیزی با دادن بهای آن
کنایه از به دست آوردن اطاعت کسی با پرداختن پول مثلاً تا وقتی پول داری می توانی همه را بخری،
کنایه از نجات دادن از آسیب یا نابودی مثلاً آبرویم را خرید،
کنایه از پذیرفتن مثلاً برای خودمان شر خریدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیدن
تصویر خلیدن
فرو رفتن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر، برای مثال گل می نهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱ - ۲۸۷)،
مجروح شدن، کنایه از آزرده کردن، برای مثال ننگری تو به من که غفرۀ تو / دل خلد کی روا بود بنگر (عنصری - ۶۱)،
فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفیدن
تصویر خفیدن
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، عطاس،
کنایه از آشکار شدن، برای مثال چون بخفد صبح سعادت اثر / غالیه سا گردد باد سحر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنیدن
تصویر خنیدن
پیچیدن صدا در کوه یا حمام یا گنبد و مانند آن، برای مثال همه دشت از آواز او می خنید / همی رفت تا شهر پیران رسید (فردوسی - ۳/۳۶۹)، بلندآوازه شدن، شهرت پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویدن
تصویر نویدن
لرزیدن، جنبیدن
زاری کردن، نالیدن، برای مثال کنون زود پیرایه بگشای و رو / به پیش پدر رو به زاری بنو (فردوسی - ۱/۲۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیدن
تصویر خمیدن
خم شدن، کج شدن، دولا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیدن
تصویر خمیدن
کج شدن خم شدن، لنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیدن
تصویر خزیدن
روی سینه و شکم خود را بزمین کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویدن
تصویر نویدن
زاری کردن، نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
چیزی که شایسته و لایق خوردن و تناول کردن و آشامیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویدن
تصویر زویدن
بلند شدن و مرتفع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خپیدن
تصویر خپیدن
خفه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریدن
تصویر خریدن
پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن، ضد فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
بسرعت و شتابان رفتن، رفتن با تعجیل، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیدن
تصویر خلیدن
فرو رفتن چیزی نوک تیز (مانند خار سوزن و غیره) در چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیدن
تصویر خنیدن
پیچیدن آواز در کوه و حمام و گنبد را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تویدن
تصویر تویدن
گداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشیدن
تصویر خوشیدن
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیدن
تصویر خفیدن
دم زدن، عطسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خپیدن
تصویر خپیدن
((خَ دَ))
خفه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیدن
تصویر خنیدن
((خَ دَ))
پیچیدن آواز، شهرت پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزیدن
تصویر خزیدن
((خَ دَ))
روی سینه و شکم خود را به روی زمین کشیدن، آهسته به جایی درآمدن و در کنجی نهان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیدن
تصویر خلیدن
((خَ دَ))
فرو رفتن چیزی نوک تیز در چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیدن
تصویر خمیدن
((خَ دَ))
کج شدن، لنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریدن
تصویر خریدن
((خَ دَ))
با پرداخت پول چیزی از کسی گرفتن، بیع، نجات دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفیدن
تصویر خفیدن
((خَ دَ))
عطسه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
((خُ دَ))
فرو بردن غذا از گلو، نوشیدن، سوء استفاده مالی به هنگام تصدی شغلی، شکست خوردن، مغلوب شدن، مناسب بودن، جور بودن، ساییدن (فنی)، تصادف کردن، اصابت کردن، مقارن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشیدن
تصویر خوشیدن
((دَ))
خشک شدن، خشکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جویدن
تصویر جویدن
((جَ دَ))
غذا یا هر چیز دیگر را زیر دندان له کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تویدن
تصویر تویدن
((تَ دَ))
گرم شدن، داغ گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
اکل
فرهنگ واژه فارسی سره