جدول جو
جدول جو

معنی خونخور - جستجوی لغت در جدول جو

خونخور(خُ دَ /دِ)
خورندۀ خون:
این چو مگس خونخور و دستاردار
و آن چو خره سرزن و با طیلسان.
خاقانی.
، کنایه از سفاک و خونریز:
ای اژدهادم ار نه چو ضحاک خونخوری
از طفل پادشاه جم آسا چه خواستی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بونخوش
تصویر بونخوش
(دخترانه)
خوشبو (نگارش کردی: بنخش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خون خوار
تصویر خون خوار
خورندۀ خون، خون آشام مثلاً خفاش خون خوار، کنایه از بسیار سنگدل و ستمکار، کنایه از وحشی، کنایه از خون ریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودخور
تصویر خودخور
ویژگی کسی که بسیار غصه می خورد و رنج خود را آشکار نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چونتور
تصویر چونتور
فلوس، میوه ای دراز و تیره رنگ که دانه های آن مصرف دارویی دارد، درخت این میوه که گرمسیری با برگ های بزرگ و گل های زرد رنگ است، چیمکانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودخوری
تصویر خودخوری
خودخور بودن، حالت خودخور
فرهنگ فارسی عمید
(خُرْ خُرْ)
خرخر. آواز گربه، آوازی که از بینی و گلوگاه بعض مردم خوابیده برآید
لغت نامه دهخدا
(خُرْ خُرْ)
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 28هزارگزی باختر اسکو و 13هزارگزی شوسۀ تبریز بدهخوارقان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 165 تن سکنه. آب آن از چشمه و چاه ومحصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ خوَرْ / خُرْ)
آنکه غم خویش بکس نگوید تا تسکین یابد، آنکه تنها خورد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ پَ سَ)
سفاک. خونریز. قتال. (ناظم الاطباء). سفاح. آنکه بریختن خون یعنی کشتن مردمان رغبت دارد، ظالم. ستمکار:
چشم تو خونخواره و هر جادویی
مانده از آن چشمک خونخوارخوار.
منوچهری.
تا غمزۀ خونخوار تو با ما چه کند
تا طرۀ طرار تو با ما چه کند.
(از لغت نامۀ اسدی).
و این اردشیر ظالم و بدخو و خونخوار چند معروف را بکشت. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 73). معیوب و بداندیش و خونخوار بود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 74).
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوارتریم.
خیام.
شاه غمخوار نائب خرد است
شاه خونخوار شاه نیست دد است.
سنائی.
شما را از جور این جبار خونخوار برهانم. (کلیله و دمنه).
منبرگرفته مادر مسکینم
از دست آن منارۀ خونخوارش.
خاقانی.
لهو و لذت دو مار ضحاکند
هر دو خونخوار و بیگناه آزار.
خاقانی.
کس بعیار فرستادی و گفتی که پسر
خون بریزد بسر خنجر خونخوار مرا.
خاقانی.
ز خونخوار دارا هراسنده گشت
که آسان نشاید برین پل گذشت.
نظامی.
تو در زمین بخنجرخونخوار کرده ای.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
تطاولی که تو کردی بدوستی با من
من آن بدشمن خونخوارخویش نپسندم.
سعدی.
که دنیا صاحبی بد مهر و خونخوار
زمانه مادری بی مهر و دون است.
سعدی.
چون دوست گرفتی چه غم از دشمن خونخوار
گو طبل ملامت بزن و کوس شناعت.
سعدی.
چو دوست جور کند بر من و جفا گوید
میان دوست چه فرقست و دشمن خونخوار.
سعدی.
دیگر از حربۀ خونخوار اجل نندیشم
که نه از غمزۀ خونریز تو ناباکتر است.
سعدی (بدایع).
شاه از بهر دفع ستمکاران است و شحنه برای خونخواران. (گلستان). شحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران. (گلستان).
وای بر خفتگان خونخواران
ز آفت سیل چشم بیداران.
اوحدی.
سخن خونها خورد تا زان لب نازک برون آید
ز خون خلق سیراب است از بس لعل خونخوارش.
صائب.
ای خدا شد بر جوانم کار تنگ
دشمنان خونخوار و اکبر تازه جنگ.
(از شبیه شهادت علی اکبر بنقل مؤلف).
، درنده:
رباید گوسفندی گرگ خونخوار
درآویزدشبان با او به پیکار.
نظامی.
از بیم درندگان خونخوار
با صحبت او نداشت کس کار.
نظامی.
شه چون شدی از کسی به آزار
دادیش بدان سگان خونخوار.
نظامی.
سگی را خون دل دادم که با من یار می گردد
ندانستم که سگ خون میخورد خونخوار میگردد.
؟
، در معنی خون جگرخوار کنایه از اندوهگین:
جوابش هم نهانی باز بردی
ز خونخواری به غمخواری سپردی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خونبار
تصویر خونبار
هر چیزی که آغشته به خون باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورخور
تصویر نورخور
خورشیت خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشخور
تصویر نوشخور
نوش خوار، روز پنجم از هر ماه ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خوب و بمقدار زیاد غذا خورد، کسی که زندگانیش خوش و توام با عیش و عشرت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورخور
تصویر خورخور
آوازی که از بینی و گلوگاه بعض مردم خوابیده برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشخوی
تصویر خوشخوی
خوش خلق، با اخلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونخواره
تصویر خونخواره
آنکه خون نوشد، بیرحم سفاک خونریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونخواری
تصویر خونخواری
نوشیدن خون خون آشامی، بیرحمی سفاکی خونریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونخواه
تصویر خونخواه
انتقام جوینده منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونگیر
تصویر خونگیر
رگزن فصاد حجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود خور
تصویر خود خور
کسی که غضه بسیار می خورد و از غم خوردن ضعیف و نحیف میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونتور
تصویر چونتور
فلوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونخوار
تصویر خونخوار
خونریز، قتال، ظالم، ستمگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سودخور
تصویر سودخور
((خُ))
رباخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودخور
تصویر خودخور
((~. خُ))
کسی که غصه بسیار می خورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
Junior
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
junior
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
младший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
Junior
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
молодший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
junior
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
初级
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
júnior
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
junior
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جونیور
تصویر جونیور
junior
دیکشنری فارسی به اسپانیایی