جدول جو
جدول جو

معنی خودخور

خودخور
ویژگی کسی که بسیار غصه می خورد و رنج خود را آشکار نمی کند
تصویری از خودخور
تصویر خودخور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خودخور

خودخور

خودخور
آنکه غم خویش بکس نگوید تا تسکین یابد، آنکه تنها خورد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خود خور

خود خور
کسی که غضه بسیار می خورد و از غم خوردن ضعیف و نحیف میشود
خود خور
فرهنگ لغت هوشیار

خورخور

خورخور
خرخر. آواز گربه، آوازی که از بینی و گلوگاه بعض مردم ِ خوابیده برآید
لغت نامه دهخدا

خورخور

خورخور
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 28هزارگزی باختر اسکو و 13هزارگزی شوسۀ تبریز بدهخوارقان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 165 تن سکنه. آب آن از چشمه و چاه ومحصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

خودشور

خودشور
در اصطلاح زنان، آنکه در حمام بعلت فقر دلاک نگیرد و خود تن خویش شوید. خودشو. خودشوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا