معنی خوشگاه - جستجوی لغت در جدول جو

خوشگاه

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشگاه — تصویر باشگاه

حیاط یا تالار بزرگ که در آنجا عده ای برای ورزش، بازی، تفریح یا دید و بازدید جمع می شوند، کلوب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خوشحال — تصویر خوشحال

تندرست و در حالت نشاط و شادی، شاد، شادمان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خوابگاه — تصویر خوابگاه

جای خوابیدن، اتاق خواب، تخت خواب، رخت خواب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خورنگاه — تصویر خورنگاه

جای طعام خوردن، اتاق ناهارخوری، قسمتی از کاخ یا کوشک که جای غذا خوردن پادشاه و کسان او بوده است

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خوشگوار — تصویر خوشگوار

ویژگی خوراکی که زود هضم می شود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خلوتگاه — تصویر خلوتگاه

جای خالی از بیگانه، خلوت خانه

فرهنگ فارسی عمید

(خوَرْ / خُرْ)

بنائی که آفتاب گیر باشد برای زمستان. آفتاب رو. برآفتاب. خورتاب. (یادداشت مؤلف) :
وقت منظر شد و وقت نظر خورگاه است
دست تابستان از روی زمین کوتاه است.
منوچهری

لغت نامه دهخدا

(خوَشْ / خُشْ)

اسب خوشرفتار. (برهان قاطع). اسب راهوار نیکورفتار. (ناظم الاطباء) :
آباد بر آن بارۀ میمون همایون
خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل.
عبدالواسع جبلی.
پرچم نصرت نمود لشکر سلطان چرخ
در جل زرین کشید ابلق خوشگام صبح.
خاقانی

لغت نامه دهخدا

تصویری از خوشیده — تصویر خوشیده

خشک شده خشکیده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوشباش — تصویر خوشباش

آنکه خوش میزید آنکه از غم و غصه بدوراست، تهینت تبریک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوشحال — تصویر خوشحال

مقابل بد حال، با سرور، بی غم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوشگلی — تصویر خوشگلی

زیبایی قشنگی جمال

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوشگوار — تصویر خوشگوار

غذایی که بسهولت هضم گردد گوارا، لذیذ خوش مزه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوشمزه — تصویر خوشمزه

آنچه که دارای طعم و مزه نیک باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوشنام — تصویر خوشنام

نیکو نام، صاحب شهرت، نیکو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خورنگاه — تصویر خورنگاه

کاخ با شکوه کوشک با جلال

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوابگاه — تصویر خوابگاه

جای استراحت و لمیدن

فرهنگ لغت هوشیار

خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلوتگاه — تصویر خلوتگاه

جای خالی از بیگانه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خرمگاه — تصویر خرمگاه

خیمه گاه خرگاه بزرگ و مدور

فرهنگ لغت هوشیار

خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از آتشگاه — تصویر آتشگاه

معبد آتشپرستان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باشگاه — تصویر باشگاه

محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باشگاه — تصویر باشگاه

کلوپ، جایی برای ورزش و تفریح

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خوشگوار — تصویر خوشگوار

((~. گُ))

خوش مزه، گوارا

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خوشیده — تصویر خوشیده

((دِ))

خشک شده، خشکیده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خرمگاه — تصویر خرمگاه

((خُ رَّ))

خرگاه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خوشباش — تصویر خوشباش

((خُ))

تهنیت، تبریک

فرهنگ فارسی معین

تصویری از آتشگاه — تصویر آتشگاه

آتشکده، آتشدان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از برشگاه — تصویر برشگاه

تقاطع

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از خوشمزه — تصویر خوشمزه

لذیذ

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از نوشگاه — تصویر نوشگاه

کافه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از خانگاه — تصویر خانگاه

خانقاه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از خوشحال — تصویر خوشحال

دلشاد، سرخوش، شاد، خرسند، شادمان، شادکام

فرهنگ واژه فارسی سره