- خوش
- خوشا، نیکو، خرم
معنی خوش - جستجوی لغت در جدول جو
- خوش
- دلپسند، شاد، شادمان، گوارا، مطبوع مثلاً آب خوش،
سرسبز، خرم،برای مثال گل همین پنج روز و شش باشد / واین گلستان همیشه خوش باشد ،(سعدی - ۵۴)
خوب، نیک، زیبا، آسوده
خوش بودن: خوشحال بودن، آسوده بودن، آسایش داشتن
خوش خوش: خوش خوشک، کنایه از از روی خوشی، کم کم، به تدریج، با درنگ و تانی
- خوش
- خشک، خشکیده
- خوش
- مادر زن، مادر شوهر
- خوش ((خُ))
- خوب، نیک، شاد، شادمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
دال بر تحسین است نیکا، طوبی
شادی، فرح، سرور، نشاط
اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه محوری که قائم بهمه آنهاست نگاهداشته شده اند مانند خوشه انگور و خرما و گندم و غیره
خوش بودن، خوبی، شادی، شادمانی، مقابل ناخوشی، سلامتی
نیکی، خوبی، شادمانی
((ش))
فرهنگ فارسی معین
چندین دانه میوه که به هم پیوسته و از شاخه درخت یا ساقه گیاه آویزان باشد، سنبله، ششمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود شهریور ماه در این برج دیده می شود، غوشه
چندین گل، دانه یا میوۀ به هم پیوسته که از ساقۀ گیاه یا شاخۀ درخت آویزان باشند مثلاً خوشۀ انگور، خوشۀ خرما، خوشۀ گندم، خوشۀ جو، در علم نجوم سنبله
لاغر شدن
ظرافت
خیرمقدم
خوش تیپ
خیرمقدم
آلات لهو
خطاطی
رضایت
عیش و نوش