خواستن. (یادداشت مؤلف). خواهیدن: گر جاه و آبروی خوهی معصیت مورز از طاعت خدای طلب آبروی وجاه. سوزنی. شاها مترس خون ستمکاره ریختن می ریزبی محابا خوه شای و خوه مشای. سوزنی. گر می بخوهی کشت چه امروز و چه فردا ور داد خوهی داد چه فردا و چه امروز. سوزنی. خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تاز خوه تیغ جفا آخته کن کین ز رهی توز. سوزنی. تا از بت و از می سخن انگیزد شاعر می خوه ز بتان ختن و تبت و قرقیز. سوزنی
خواستن. (یادداشت مؤلف). خواهیدن: گر جاه و آبروی خوهی معصیت مورز از طاعت خدای طلب آبروی وجاه. سوزنی. شاها مترس خون ستمکاره ریختن می ریزبی محابا خوه شای و خوه مشای. سوزنی. گر می بخوهی کشت چه امروز و چه فردا ور داد خوهی داد چه فردا و چه امروز. سوزنی. خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تاز خوه تیغ جفا آخته کن کین ز رهی توز. سوزنی. تا از بت و از می سخن انگیزد شاعر می خوه ز بتان ختن و تبت و قرقیز. سوزنی
کوبیدن خرد کردن: لشکریان بفراغت غله ها بدریدند و بکوفتند و ریع برداشتند، بضرب زدن: سلطان را بر آن لشکری خشم آمد... درویش آمد و سنگ در سرش کوفت. (گلستان)، آسیب رسانیدن، ساییدن سحق کردن: دانه ها را کوبید، نواختن طبل و مانند آن: در میان لشگر طبل بکوفتند
کوبیدن خرد کردن: لشکریان بفراغت غله ها بدریدند و بکوفتند و ریع برداشتند، بضرب زدن: سلطان را بر آن لشکری خشم آمد... درویش آمد و سنگ در سرش کوفت. (گلستان)، آسیب رسانیدن، ساییدن سحق کردن: دانه ها را کوبید، نواختن طبل و مانند آن: در میان لشگر طبل بکوفتند