جدول جو
جدول جو

معنی خورنگار - جستجوی لغت در جدول جو

خورنگار
(خوَرْ / خُرْ نِ)
اسبابی است برای پیام دادن. رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خورنگاه
تصویر خورنگاه
جای طعام خوردن، اتاق ناهارخوری، قسمتی از کاخ یا کوشک که جای غذا خوردن پادشاه و کسان او بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورنگار
تصویر صورنگار
نگارندۀ صور، صورت نگار، مصور، نقاش، برای مثال صورنگار حدیثم ولی هر آن صورت / که جان در او نتوانم نمود ننگارم (خاقانی - ۲۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
کسی که اخباری کسب میکند و برای روزنامه یا مجله می نویسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
نویسنده خبر، خبرنگارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنگاه
تصویر خورنگاه
کاخ با شکوه کوشک با جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورنگار
تصویر صورنگار
صورت نگار مصور نقاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنگاه
تصویر خورنگاه
((خُ رَ))
کاخ باشکوه، نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان برای بهرام گور ساخته شد، خورنق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
((~. نِ))
کسی که اخبار را برای روزنامه و مجله یا جهت خبرگزاری تهیه کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورنگار
تصویر دورنگار
((نِ))
فکس، دورنگار (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای مخابره تصویر نامه و اسناد و آن چه روی کاغذ آمده باشد، دورنویس، نمابر، پست تصویری، فاکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
گزارشگر، نودادنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دورنگار
تصویر دورنگار
فاکس، فکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
مخبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
مراسلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
Correspondent, Journalist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
correspondant, journaliste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
корреспондент , журналист
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
संवाददाता , पत्रकार , पत्रकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
رپورٹر , صحافی , صحافی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
সংবাদদাতা , সাংবাদিক , সাংবাদিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
mwandishi, mwandishi wa habari
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
muhabir, gazeteci
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
기자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
記者 , ジャーナリスト
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
עֵדוּת , עיתונאי , עיתונאי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
ผู้สื่อข่าว , นักข่าว , นักข่าว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
koresponden, jurnalis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
Korrespondent, Journalist
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
correspondent, journalist
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
corresponsal, periodista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
corrispondente, giornalista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
correspondente, jornalista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
记者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
кореспондент , журналіст
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
korespondent, dziennikarz
دیکشنری فارسی به لهستانی