جدول جو
جدول جو

معنی خور - جستجوی لغت در جدول جو

خور
ضعیف، سست، ناتوان خورشید، آفتاب، مهر، شرق، شمس
تصویری از خور
تصویر خور
فرهنگ لغت هوشیار
خور
شاخاب هایی از خلیج فارس مثلاً خور موسی، خور میناب
تصویری از خور
تصویر خور
فرهنگ فارسی عمید
خور
روز یازدهم هر ماه خورشیدی، خورشید
پسوند متصل به واژه به معنای خورنده مثلاً شراب خور، میراث خور، نان خور، خوراک، خوردنی
تصویری از خور
تصویر خور
فرهنگ فارسی عمید
خور
((خُ))
خورشید، آفتاب
تصویری از خور
تصویر خور
فرهنگ فارسی معین
خور
ریشه خوردن، خوراک، خوردنی، در ترکیب به معنی خورنده آید، باده خور، میراث خور
تصویری از خور
تصویر خور
فرهنگ فارسی معین
خور
ضعف، سستی، ناتوانی
تصویری از خور
تصویر خور
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خورش
تصویر خورش
اکل
فرهنگ واژه فارسی سره
بردیدن شکافتن، سوراخ کردن (گوشی یا بینی و غیره)، اسقاط حرف اول (فعولن) یا (مفاعلتن) تا (عولن) و (فاعلتن) بماند، جمع خروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورش
تصویر خورش
قوت، خوردنی، غذا، طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورس
تصویر خورس
یونانی تازی گشته همسرایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورد
تصویر خورد
خوردن خورد و خوراک، خوراک طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورا
تصویر خورا
سزاوار، شایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورد
تصویر خورد
خوردن، خوراک، غذا، طعام، برای مثال خوردی که خورد گوزن یا شیر / ایشان خایند و من شوم سیر (نظامی۳ - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورش
تصویر خورش
هرنوع خوراک نسبتاً آبداری که معمولاً با پلو خورده می شود، خورشت مثلاً خورش قیمه، خوراک، غذا، خوردنی، خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورش
تصویر خورش
خوردن، خوردنی، طعام، آنچه با نان یا برنج خورند، خورشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورد
تصویر خورد
((خُ))
خوراک، طعام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورا
تصویر خورا
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، شایان، صالح، فرزام، محقوق، مناسب، فراخور، ارزانی، خورند، باب، اندرخور، شایگان، سازوار، مستحقّ، بابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخور
تصویر بخور
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخور
تصویر آخور
جای علف خوردن چهار پایان - طویله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخور
تصویر بخور
دارای اشتهای زیاد برای غذا، با اشتها، پرخور
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آخور
تصویر آخور
طاقچه ای که در کنار دیوار درست می کنند و خوراک چهارپایان را در آن می ریزند، جای علف خوردن چهارپایان، کنایه از اسطبل، طویله، آخورگاه
آخور کسی پر بودن: کنایه از بی نیازی او از لحاظ مادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخور
تصویر بخور
رنگ خاکستری سیر، تیره رنگ، هر چیزی که به رنگ خاکستر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخور
تصویر بخور
بخار آب گرم، در پزشکی دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق می کنند، هر مادۀ صمغی که آن را برای ایجاد بوی خوش در آتش می ریزند
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آخور
تصویر آخور
((خُ))
طویله، اصطبل، حوضچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخور
تصویر بخور
((بُ خُ))
رنگ خاکستری سیر، هر چیز به رنگ خاکستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخور
تصویر بخور
((بِ یا بُ))
هر ماده ای که در آتش ریزندو بوی خوش دهد، صمغ درخت روم که بخور آن خوشبو است، در فارسی، هر دارویی که جوشانده و بخار آن استشمام گردد، بخار آب گرم یا داروی جوشانده که برای مرطوب کردن و ضدعفونی کردن هوا مورد استفاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوروش
تصویر خوروش
(دخترانه)
تابان و درخشان چون خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدمهر
تصویر خورشیدمهر
(دخترانه)
آنکه مهر و محبتی چون خورشید دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدکلاه
تصویر خورشیدکلاه
(دخترانه و پسرانه)
آنکه تاج پادشاهی چون خورشید بر سر او می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدفر
تصویر خورشیدفر
(دخترانه)
آنکه شکوه و جلالی چون خورشید دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدرخ
تصویر خورشیدرخ
(دخترانه)
آنکه چهره اش چون خورشید می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیددخت
تصویر خورشیددخت
(دخترانه)
مرکب از خورشید + دخت (دختر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشیدبانو
تصویر خورشیدبانو
(دخترانه)
مرکب از خورشید + بانو (ملکه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورشید
تصویر خورشید
(دخترانه)
درخشنده، آفتاب، معشوقه جمشید در داستان جمشید و خورشید، کره سوزان درخشان و گازی که زمین و سایر سیاره های منظومه شمسی حول آن می گردند و نور گرما و انرژی منظومه شمسی از آن است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورسان
تصویر خورسان
(دخترانه و پسرانه)
مانند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی