خودسر. (ناظم الاطباء). مستبد. مستبد برأی. کله شق. لجباز. لجوج. عنود. یک پهلو. یک دنده. سرسخت. (یادداشت بخط مؤلف) : دل خودرای مرا لاغرکانند مطیع من ندانم چه کنم با دل یا رب زنهار. فرخی. نکنند آنچه رأی و کام کسی است زآنکه خودکامگار و خودرایند. مسعودسعد. آن گل خودرای که خودروی بود از نفس باد سخنگوی بود. نظامی. تا چه گنه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سل’ ابلهی خودرای ناجنس خیره درای... (گلستان) ، شوخ. بذله گو، هواپرست. شهوتران. (ناظم الاطباء) : گنه کار و خودرای و شهوت پرست بغفلت شب و روز مخمورو مست. سعدی. ، خام خیال. بخیال خود. (ناظم الاطباء)
خودسر. (ناظم الاطباء). مستبد. مستبد برأی. کله شق. لجباز. لجوج. عنود. یک پهلو. یک دنده. سرسخت. (یادداشت بخط مؤلف) : دل خودرای مرا لاغرکانند مطیع من ندانم چه کنم با دل یا رب زنهار. فرخی. نکنند آنچه رأی و کام کسی است زآنکه خودکامگار و خودرایند. مسعودسعد. آن گل خودرای که خودروی بود از نفس باد سخنگوی بود. نظامی. تا چه گنه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سل’ ابلهی خودرای ناجنس خیره درای... (گلستان) ، شوخ. بذله گو، هواپرست. شهوتران. (ناظم الاطباء) : گنه کار و خودرای و شهوت پرست بغفلت شب و روز مخمورو مست. سعدی. ، خام خیال. بخیال خود. (ناظم الاطباء)
خودسری. (ناظم الاطباء). لجاج. استبداد. کله شقی. یک پهلویی. یک دندگی. سرسختی. (یادداشت مؤلف) : گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. آتشی گر زدم ز خودرایی من از آن سوختم تو برجایی. نظامی. چون نیی سیاح و نی دریاییی درمیفکن خویش از خودراییی. مولوی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این نتیجۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. ، تکبر، هواپرستی. (ناظم الاطباء)
خودسری. (ناظم الاطباء). لجاج. استبداد. کله شقی. یک پهلویی. یک دندگی. سرسختی. (یادداشت مؤلف) : گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. آتشی گر زدم ز خودرایی من از آن سوختم تو برجایی. نظامی. چون نیی سیاح و نی دریاییی درمیفکن خویش از خودراییی. مولوی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این نتیجۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. ، تکبر، هواپرستی. (ناظم الاطباء)