- خوارق
- جمع خارث، بر هم زنندگان، پاد سرشتان پاد خوی ها جمع خارق. آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
معنی خوارق - جستجوی لغت در جدول جو
- خوارق
- خارق ها، پاره کننده ها، ازهم درنده ها، شکافنده ها، ویژگی چیزهایی که عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زنند، معجزه ها، جمع واژۀ خارق
- خوارق ((خَ رِ))
- جمع خارق، آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقارت، ذلت
جمع بارقه، درخش ها تابان ها تابش ها جمع بارق و بارقه درخشها رخشنده ها
جمع خانقاه، از ریشه پارسی خانگاه ها خوانگاه ها جمع خانقاه
حقارت، پستی
خوردنی، طعامی که مقوی بدن شود، در ترکیب بمعنی (خوارنده) (خورنده) آید: شرابخواره میخواره
جمع خارجه، خارجی نام فرقه ای از مسلمین، گروهی از سپاهیان علی ابن ابیطالب (ع) که بعد از فریب خوردن ابو موسی اشعری از عمرو بی عاص، از بیت امیرالمومنین (ع) خارج شدند و آغاز مخالفت کردند
روشنیها و چیزهای روشن
خوار شدن، پستی، زبونی، خوار بودن
زورق ها، کشتی کوچک ها، کرجی ها، جمع واژۀ زورق
بارقه، روشنایی، پرتو مثلاً بارقه ای از ایمان در او وجود دارد، برق زننده، درخشنده
جمع طارقه، بلاها که به شب رسد
جمع فارق، شتر مادگان خران رمنده
((خَ رِ))
فرهنگ فارسی معین
جمع خارجه. گروهی از سپاهیان امام علی (ع) که در جنگ صفین از بیعت با آن حضرت خارج شدند
گروهی که در جنگ صفّین از بیعت علی بن ابی طالب خارج شدند و معتقد بودند مرتکب معاصی کبیره، کافر است و خروج بر امام ظالم را واجب می دانستند، کنایه از کافران
بلاهای بد و ناگهانی، ویژگی کسی که در شب و به صورت ناگهانی می آید
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
ذلیل، زبون، بدبخت
بانگ گاو، گوساله و گوسفند
پاره کننده، ازهم درنده، شکافنده، ویژگی آنچه عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زند، معجزه
ذلیل، پست، حقیر، زبون، آسان، سهل
پسوند متصل به واژه به معنای خورنده مثلاً گوشت خوار، گیاه خوار
خوارخوار: بیهوده، عبث
پسوند متصل به واژه به معنای خورنده مثلاً گوشت خوار، گیاه خوار
خوارخوار: بیهوده، عبث
از ریشه پارسی پر برگ بر گناک
آسان، سهل، پست، زبون
نا چیز، بی شخصیت