خواب آلود. (ناظم الاطباء) : بعنبر طری نرگس خوابناک چو کافور تر سر برون زد ز خاک. نظامی. فروبسته چشم از تن خوابناک بدو گفت برخیز از این خون و خاک. نظامی. چه داند خوابناک مست مخمور که شب را چون بروز آورد رنجور. سعدی (مفردات). جثامه، خوابناک که از جا نجنبد و سفر نکند. (منتهی الارب). - چشمان خوابناک، چشمان خواب آلود. ، خوابدار. جامۀ پرزه دار که پرزه های آن در جهتی قرار دارد
خواب آلود. (ناظم الاطباء) : بعنبر طری نرگس خوابناک چو کافور تر سر برون زد ز خاک. نظامی. فروبسته چشم از تن خوابناک بدو گفت برخیز از این خون و خاک. نظامی. چه داند خوابناک مست مخمور که شب را چون بروز آورد رنجور. سعدی (مفردات). جثامه، خوابناک که از جا نجنبد و سفر نکند. (منتهی الارب). - چشمان خوابناک، چشمان خواب آلود. ، خوابدار. جامۀ پرزه دار که پرزه های آن در جهتی قرار دارد
خواب راحت. خواب امن. خواب عافیت: غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش و مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو. حافظ. ، رؤیای خوش: نشنیدی که آن حکیم چه گفت خواب خوش دید هرکه او خوش خفت. نظامی
خواب راحت. خواب امن. خواب عافیت: غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش و مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو. حافظ. ، رؤیای خوش: نشنیدی که آن حکیم چه گفت خواب خوش دید هرکه او خوش خفت. نظامی
خورندۀ شراب غیرمعطر، (شرفنامۀ منیری)، کسی که پیوسته شراب تازه و نارسیده نوشد، (ناظم الاطباء)، خورندۀ شراب، (آنندراج)، فعل امر است از خام نوشیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)
خورندۀ شراب غیرمعطر، (شرفنامۀ منیری)، کسی که پیوسته شراب تازه و نارسیده نوشد، (ناظم الاطباء)، خورندۀ شراب، (آنندراج)، فعل امر است از خام نوشیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)