- خو
چوب بستی که کارگران ساختمانی بر روی آن ایستاده و کار می کردند، برای مثال بینی آن نقاش و آن رخسار اوی / از بر خو همچو بر گردون، قمر (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۶)
گیاه خودرو و هرزه ای که میان باغچه و کشت زار سبز می شود،برای مثال زمانی بدین داس گندم درو / بکن پاک پالیزم از خار و خو (اسدی - ۲۶۳) ، گر ایدونک رستم بود پیشرو / نماند بر این بوم و بر خار و خو (فردوسی - ۳/۲۵۳)
خو کردن: کندن گیاهان هرزه و خودرو از باغچه و کشت زار
خو بستن: درست کردن چوب بست، برای مثال ز بهر چهارطاق رفعت اوست / که گردون بسته از هفت آسمان خو (نزاری - لغت نامه - خو)
گیاه خودرو و هرزه ای که میان باغچه و کشت زار سبز می شود،
خو کردن: کندن گیاهان هرزه و خودرو از باغچه و کشت زار
خو بستن: درست کردن چوب بست،
