جدول جو
جدول جو

معنی خنود - جستجوی لغت در جدول جو

خنود
(خُ)
بار اندکی که بر پشت ستور بارکش نهند تا قابل نشستن سوار بر آن باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خدود
تصویر خدود
خدها، روی ها، چهره ها، سیماها، گونه ها، رخ ها، جمع واژۀ خد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنود
تصویر رنود
رندها، زیرک ها، زرنگ ها، حیله گر ها، بی باک ها، بی قیدها، لاابالی ها، پست و فرومایگان، جمع واژۀ رند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلود
تصویر خلود
همیشه بودن، همیشه ماندن، جاودان بودن، همیشه زیستن، دوام، پایداری، ماندگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمود
تصویر خمود
سست و ضعیف شدن، خاموش شدن، فرونشستن زبانۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنور
تصویر خنور
هر نوع ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه، سبو و خم، برای مثال از آن دوست و دشمن نیارم به خانه / که خالی ست از خشک و از تر خنورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنود
تصویر بنود
بندها، مقررات، قیود، تدارکات، جمع واژۀ بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنود
تصویر عنود
ستیزه کار، ستیزنده، برگردنده از راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنود
تصویر خشنود
شاد، شادمان، خوشحال، راضی، قانع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، ناشکری، کفران نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنود
تصویر شنود
شنودن شنیدن: گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است ازتیره سبزی آساها (پروانه واران) وازدسته پیچی هاکه یکساله است وارتفاع بوته هایش درحدود 50 سانتی متر است. این گیاه دارای گونه های مختلف است. دانه های رسیده اش درغذامصرف میشودو دانه های برشته شده اش بنام نخودچی ببازار عرضه میشود ویکی ازاقسام آجیلهاست. دانه های نارس آن رابنام نخودسبزببازارعرضه میکنند. ساقه هاوبرگهای تازه وخشک این گیاه علوفه خوبی برای دام هااست، واحدی است برای وزن وآن 24، 1 مثقال است. طبق قانون مصوب 1304 ه. ش 10 نخود (یا 2 درهم) 2 گرم. یاترکیبات: فال نخود. یانخودالوند. یکی ازگونه های زر آوندکه آنرازرآوندگردنیزگویند. یانخوددرختی درختچه ایستازتیره سبزی آساهاکه میوه هایی شبیه نخودداردشجره البزله. یانخودسیاه پی نخودسیاه فرستادن، یانخودفرنگی. نوعی نخودکه درعهدناصرالدین شاه ازاروپابایران واردوکشت شد، یاپی نخودسیاه فرستادن، کسی رادک کردن زحمت کسی راکم کردن واورا ببهانه ای ازمجلس بیرون فرستادن برای گفتن حرفی یاکردن کاری که بایدازاوپنهان بماند (وجه تسمیه بمناسبت کمیابی نخودسیاه است) یانخودهرآش (همه آشی) بودن، فضول بودن ودرکارهرکس مداخله کردن، هرجاکه کاری باشدحاضربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، کفران نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنود
تصویر قنود
قنوده برابر با کسی که در کار و گفتار دلیرگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنود
تصویر عنود
ستیزنده و گمراه، برگردانده از راه، برگشته از قصد و هدف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنود
تصویر سنود
پشت باز نهادن، برآمدن برکوه، نزدیک پنجاه رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوند
تصویر خوند
امیر، مخدوم، خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنید
تصویر خنید
پسند، قبول، تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنود
تصویر رنود
رندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنود
تصویر جنود
جمع جند، پارسی تازی گشته گندها سپاهان جمع جند لشکرها سپاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدود
تصویر خدود
رخسار، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنود
تصویر خشنود
راضی، خوشحال، مسرور، خرسند، شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلود
تصویر خلود
بقا، همیشگی، جاودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمود
تصویر خمود
فرو نشستن، آتش، سرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوه
تصویر خنوه
پلیدی سرگین پلیدی، شکاف شکاف کلبه و کپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوف
تصویر خنوف
خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوع
تصویر خنوع
غدار، مکار، پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوس
تصویر خنوس
غائب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوز
تصویر خنوز
بویناکی گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنور
تصویر خنور
آلات و لوازم خانه از ظرف و کاسه و کوزه و خم و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنود
تصویر جنود
((جُ))
جمع جند، لشکرها، سپاه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنور
تصویر خنور
((خَ))
ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه و امثال آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمود
تصویر خمود
((خُ))
خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشنود
تصویر خشنود
قانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شنود
تصویر شنود
استراق سمع
فرهنگ واژه فارسی سره