جدول جو
جدول جو

معنی خنش - جستجوی لغت در جدول جو

خنش
(خِ نِ)
خارش تن. (یادداشت بخط مؤلف) : خنشم می شود، یعنی تنم می خارد
لغت نامه دهخدا
خنش
نعنای معطر و وحشی، پونه ی صحرایی و خوشبو یا نام علمی mentaa
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خنشان
تصویر خنشان
فرخنده، خجسته، مبارک، برای مثال باد بر تو مبارک و خنشان / جشن نوروز و گوسپندکشان (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ شَ)
شتر تیزرو و ستبر و سخت و درگذرنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
مبارک. میمون. خجسته. خنستان. فرخنده. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
بر تو بادا مبارک و خنشان
عید نوروز و گوسفندکشان.
رودکی.
رجوع به خنشا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَقْ قُ)
لرزیدن از کلانسالی و پیری. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). یقال: خنشل الرجل خنشله
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ)
ابوالحسن احمد. یکی از عالمان همزمان ابن الندیم است. ابن الندیم گوید: او دوست من بوده و بارها بمن فهماند که او را صناعت اکسیر درست شده است، لکن من آثار این دعوی را در او ندیدم، چه او همیشه فقیر و بدبخت بوده و او راست: ’کتاب شرح نکت الرموز’ و ’کتاب الشمس’ و ’کتاب القمر’ و ’کتاب مسعف الفقراء’ و ’کتاب الاعمال علی رأس الکور’. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ)
سختی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
بقیۀ مال، چند از شتران. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ/ خِ)
مبارک. میمون. خجسته. خنستان. فرخنده. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به خنشان شود
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ)
شتر تیزرو و ستبر و سخت و درگذرنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنی
تصویر خنی
زشت، فحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنش
تصویر خرنش
آوایی که از دهان خوابیده شنیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمش
تصویر خمش
خراشیدگی، پوست رفتگی خاموش، ساکت، صامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنا
تصویر خنا
آفات زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنب
تصویر خنب
خوی طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنت
تصویر خنت
برق، روشنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنث
تصویر خنث
استهزاء کردن سست، شکسته، دوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنج
تصویر خنج
باطل، ضایع، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلش
تصویر خلش
فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز در جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفش
تصویر خفش
به ضعف بینائی و تنگ شدن چشمان مبتلا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرش
تصویر خرش
کالای بی بها بانگ و فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنو
تصویر خنو
دشنامگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشن
تصویر خشن
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبش
تصویر خبش
جمع کردن، بگیرآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدش
تصویر خدش
خوف، آشفتگی، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنش
تصویر حنش
مار واره از مای ها (حشرات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنش
تصویر بنش
گریز از بدی سستی سستی در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنشان
تصویر خنشان
خجسته، مبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشن
تصویر خشن
تند خو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منش
تصویر منش
شخصیت، عادت، طبع، خصلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نخش
تصویر نخش
برهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنش
تصویر زنش
ضربه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشن
تصویر خشن
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنش
تصویر تنش
تشنج
فرهنگ واژه فارسی سره