- خنداندن
- بخنده در آوردن
معنی خنداندن - جستجوی لغت در جدول جو
- خنداندن
- کسی را به خنده آوردن
- خنداندن
- Grinning
- خنداندن
- ухмыляющийся
- خنداندن
- grinsend
- خنداندن
- посміхаючись
- خنداندن
- uśmiechnięty
- خنداندن
- sorrindo
- خنداندن
- sorridente
- خنداندن
- sonriendo
- خنداندن
- souriant
- خنداندن
- grijnzend
- خنداندن
- tersenyum
- خنداندن
- مبتسمٌ
- خنداندن
- मुस्कुरानेवाला
- خنداندن
- מחייך
- خنداندن
- にっこり笑う
- خنداندن
- kutabasamu
- خنداندن
- হাস্যকর
- خنداندن
- مسکراہٹ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخنده درآوردن
بخنده در آورده
بدبو کردن، متعفن ساختن
متعفن کردن، تباه کردن
رنج دادن آزردن
حرکت دادن، به خود، تکان دادن، به حرکت در آوردن
با ناخن روی پوست بدن کشیدن
خشک کردن
خواباندن
خوابانیدن
تقلید کردن، گفتگوها و حرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر