معنی بنداندن
- بنداندن(گُ گِ رِ تَ)
- منجمد کردن: برودت به افراط بر وی غالب شود و آن بخار را ببنداند، پیش از آن که آب شود و همچنان بسته به زمین آید. آن جوهر را برف گویند. (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری). چون برودت بر قدری از بخار مستولی شود و آن بخار را میبنداند جرم این بخار کمتر شود. (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)
