دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 160تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و حشم داری. راه اتومبیل رو و ساکنان آنجا از طایفۀ مقدم اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 160تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و حشم داری. راه اتومبیل رو و ساکنان آنجا از طایفۀ مقدم اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه، برای مثال فغان از آن دو سیه زلف و غمزگان که همی / بدین زره ببری و بدان ز ره ببری (عنصری - ۳۴۹)
اشاره با چشم و ابرو، برهم زدن مژگان از روی ناز و کرشمه، برای مِثال فغان از آن دو سیه زلف و غمزگان که همی / بدین زره ببُری و بدان زِ رَه ببَری (عنصری - ۳۴۹)
تره تیزک، ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
تره تیزک، ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
گل سرشته و خمیر کرده را گویند. (آنندراج). سرشته و خمیر کرده گویند عموماً و گلابه و گلی که بر دیوارها مالند خصوصاً. (برهان قاطع) (فرهنگ سروری) (غیاث اللغه). گل سرشته به جهت دیوار و غیره و هر چیز سرشته و خمیر کرده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 378). طین لازب. چسبنده. لزج. خضار. (مهذب الاسماء). گل سرشته که بتازیش حسیر (ظ: خمیر) خوانند. (شرفنامۀ منیری). گل پاکیزۀ خوشبوی. برچفسان سبز. غضاره. غضار: لعل کرده رخ مزعفر خویش بمئی همچو آب خازۀ من. سوزنی. گلش از آب رحمت خازه گردان دلش از باد قربت تازه گردان. (از فرهنگ رشیدی). یا رب اگر چه پیش از این بود مرا دل و جگر خستۀ لعبت چگل بستۀ دلبر یمک دست فشانده ام بر این، پای گشاده ام از آن جسته ز هر دو دامگه چون گل خازه از پفک. خواجه امید (از آنندراج)
گِل سرشته و خمیر کرده را گویند. (آنندراج). سرشته و خمیر کرده گویند عموماً و گلابه و گلی که بر دیوارها مالند خصوصاً. (برهان قاطع) (فرهنگ سروری) (غیاث اللغه). گل سرشته به جهت دیوار و غیره و هر چیز سرشته و خمیر کرده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 378). طین لازب. چسبنده. لزج. خَضار. (مهذب الاسماء). گل سرشته که بتازیش حسیر (ظ: خمیر) خوانند. (شرفنامۀ منیری). گل پاکیزۀ خوشبوی. برچفسان سبز. غضاره. غضار: لعل کرده رخ مزعفر خویش بمئی همچو آب خازۀ من. سوزنی. گلش از آب رحمت خازه گردان دلش از باد قربت تازه گردان. (از فرهنگ رشیدی). یا رب اگر چه پیش از این بود مرا دل و جگر خستۀ لعبت چگل بستۀ دلبر یمک دست فشانده ام بر این، پای گشاده ام از آن جسته ز هر دو دامگه چون گل خازه از پفک. خواجه امید (از آنندراج)
حروف صامتی که به صورت «ء» نوشته می شود و ممکن است ساکن باشد مانند، رأی. یا مانند، جرئت، نشانه ای به صورت «ء» روی «ها»ی غیرملفوظ به جای «یا» ی اضافه مانند، خانه حسن که تلفظ می شود خانه ی حسن
حروف صامتی که به صورت «ء» نوشته می شود و ممکن است ساکن باشد مانند، رأی. یا مانند، جرئت، نشانه ای به صورت «ء» روی «ها»ی غیرملفوظ به جای «یا» ی اضافه مانند، خانه حسن که تلفظ می شود خانه ی حسن