لقب حضرت ابراهیم پیغمبر است و او را خلیل الرحمن و خلیل الله نیز می گویند: در امان ایزدی از غرق و حرق روزگار همچو در آتش خلیل و همچو در دریاحکیم. سوزنی. ملوک شرق و سلاطین چین بدو نازند چو از خلیل و صهیب اهل شام و اهل حجاز. سوزنی. کمان گروهۀ گبران ندارد آن مهره که چار مرغ خلیل اندرآورد ز هوا. خاقانی. حق کرد خلیل را اشارت تا کرد بنا بسان کعبه. خاقانی. خلیل از خیلتاشان سپاهش کلیم از چاوشان بارگاهش. نظامی. گلستان کند آتشی بر خلیل گروهی به آتش برد زآب نیل. سعدی. دگر بروی کسم دیده باز می نشود خلیل من همه بتهای آذری بشکست. سعدی. بتولای تو در آتش محنت چوخلیل گوییادر چمن لاله و ریحان بودم. سعدی. مرا چون خلیل آتشی در دلست که پنداری این شعله بر من گلست. سعدی. یا رب این آتش که بر جان منست سرد کن زآنسان که کردی بر خلیل. حافظ. - خلیل الرحمن، نام حضرت ابراهیم پیغمبر. - خلیل الله ، نام حضرت ابراهیم پیغمبر ابن محمد مغربی الاصل و مصری المولد و المنشاء والوفاه. از فقیهان زمان بود و او را کتب چندی است که از آنجمله است: ’شرح المقولات العشر’ مرگ او بسال 1177 هجری قمری اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 299) ابن ولی بن جعفر. او راست: المقصد التام فی معرفه احکام الحمام. وفات او بسال 1106 ه. ق. اتفاق افتاد. (یادداشت بخط مؤلف) (مولانا...). او نقاش معروف و مصور مشهور به زمان شاهرخ گورکانی است. (از تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 340)
لقب حضرت ابراهیم پیغمبر است و او را خلیل الرحمن و خلیل الله نیز می گویند: در امان ایزدی از غرق و حرق روزگار همچو در آتش خلیل و همچو در دریاحکیم. سوزنی. ملوک شرق و سلاطین چین بدو نازند چو از خلیل و صهیب اهل شام و اهل حجاز. سوزنی. کمان گروهۀ گبران ندارد آن مهره که چار مرغ خلیل اندرآورد ز هوا. خاقانی. حق کرد خلیل را اشارت تا کرد بنا بسان کعبه. خاقانی. خلیل از خیلتاشان سپاهش کلیم از چاوشان بارگاهش. نظامی. گلستان کند آتشی بر خلیل گروهی به آتش برد زآب نیل. سعدی. دگر بروی کسم دیده باز می نشود خلیل من همه بتهای آذری بشکست. سعدی. بتولای تو در آتش محنت چوخلیل گوییادر چمن لاله و ریحان بودم. سعدی. مرا چون خلیل آتشی در دلست که پنداری این شعله بر من گلست. سعدی. یا رب این آتش که بر جان منست سرد کن زآنسان که کردی بر خلیل. حافظ. - خلیل الرحمن، نام حضرت ابراهیم پیغمبر. - خلیل الله ، نام حضرت ابراهیم پیغمبر ابن محمد مغربی الاصل و مصری المولد و المنشاء والوفاه. از فقیهان زمان بود و او را کتب چندی است که از آنجمله است: ’شرح المقولات العشر’ مرگ او بسال 1177 هجری قمری اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 299) ابن ولی بن جعفر. او راست: المقصد التام فی معرفه احکام الحمام. وفات او بسال 1106 هَ. ق. اتفاق افتاد. (یادداشت بخط مؤلف) (مولانا...). او نقاش معروف و مصور مشهور به زمان شاهرخ گورکانی است. (از تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 340)
نام شهری است که آن را تا بیت المقدس یک روز راه است وقبر حضرت خلیل الرحمن و اسحاق و یعقوب و یوسف در این شهر و در منارۀ زمینی قرار دارد. نام اصلی این شهرحبرون بوده و بالای مناره در حال حاضر بنایی است که گرداگرد آن نیز توری کشیده اند. (از معجم البلدان)
نام شهری است که آن را تا بیت المقدس یک روز راه است وقبر حضرت خلیل الرحمن و اسحاق و یعقوب و یوسف در این شهر و در منارۀ زمینی قرار دارد. نام اصلی این شهرحبرون بوده و بالای مناره در حال حاضر بنایی است که گرداگرد آن نیز توری کشیده اند. (از معجم البلدان)
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
دهی است از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار، دارای 456 تن سکنه، آب آن از چشمه و چاه و محصول آن غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار، دارای 456 تن سکنه، آب آن از چشمه و چاه و محصول آن غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
خلال کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خلال کردن دندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سرکه شدن. (زوزنی). سرکه گردیدن عصیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، ترش و تباه شدن می و جز آن از اشربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). ترش و تباه شدن عصیر. (المنجد) ، سرکه گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سرکه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المنجد) ، سرکه گردانیدن می را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، غورۀ خرما را در آفتاب نهادن و سرکه در آن پاشیده در خم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، انگشتان در میان یکدیگر برآوردن بوقت وضو تا آب در آن رسد، انگشتان در میان محاسن کردن برای رسانیدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، دوکنارۀ گلیم را به میل چوبین یا آهنین بهم دوختن بربدن تا از باد نپرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تخصیص کردن کسی در دعای خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
خلال کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خلال کردن دندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سرکه شدن. (زوزنی). سرکه گردیدن عصیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، ترش و تباه شدن می و جز آن از اشربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). ترش و تباه شدن عصیر. (المنجد) ، سرکه گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سرکه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المنجد) ، سرکه گردانیدن می را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، غورۀ خرما را در آفتاب نهادن و سرکه در آن پاشیده در خم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، انگشتان در میان یکدیگر برآوردن بوقت وضو تا آب در آن رسد، انگشتان در میان محاسن کردن برای رسانیدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، دوکنارۀ گلیم را به میل چوبین یا آهنین بهم دوختن بربدن تا از باد نپرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تخصیص کردن کسی در دعای خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نعرۀ مردان را گویند در میدان جنگ و هنگام شورش، قسمی از شال و مندیل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) ، قسمی انگور زودرس است و آن بر دو قسم می باشد دانه دار و بی دانه، این انگور به رنگ سبز و کشیده است. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی کند و غل است که پای مجروحین را در آن گذارند وآن را غل جالبعه نیز گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
نعرۀ مردان را گویند در میدان جنگ و هنگام شورش، قسمی از شال و مندیل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) ، قسمی انگور زودرس است و آن بر دو قسم می باشد دانه دار و بی دانه، این انگور به رنگ سبز و کشیده است. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی کند و غل است که پای مجروحین را در آن گذارند وآن را غل جالبعه نیز گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد
سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد