جدول جو
جدول جو

معنی خلوقی - جستجوی لغت در جدول جو

خلوقی
(خَ)
نوعی یاقوت است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به الجماهر بیرونی شود.
- یاقوت خلوقی، قسمی زبرجد هندی زرد سیر. (یادداشت بخط مؤلف). این یاقوت را خلوقی بدان جهت گویند که از حیث رنگ شبیه است به خلوق که نوعی عطر است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلوق
تصویر خلوق
ماده ای خوش بو که قسمت عمدۀ آن زعفران بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلوتی
تصویر خلوتی
مربوط به خلوت، خلوت نشین، محرم راز
فرهنگ فارسی عمید
(خَلْ وَ)
نام کمال الدین اسماعیل اصفهانی، شاعر معروف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ قی ی)
منسوب به خلقت. طبیعی. گهری. گوهری. مادرزاد. مادرآورد. جبلی. فطری. خداداد. سرشتی. غریزی. موروثی. نهادی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نوعی از بوی خوش که خلاق نیز گویند. (ناظم الاطباء). قسمی بوی خوش که قسمت اعظم آن زعفران است و رنگ آن مایل بسرخی یا زردی است. (یادداشت بخط مؤلف) :
چون دیگر روز بود ملک عدی را بخواند بیامد و پیش ملک بنشست و از او بوی خلوق همی آمد و عرب را رسم عروسی آن بودی که خلوق بر خود کردندی. این زن عدی را خلوق برکردگفت: این بوی خلوق چیست ؟ عدی گفت: عروسی کردم. (ترجمه طبری بلعمی).
بفرمود تا بردمیدند بوق
بیاورد پس طشت های خلوق.
فردوسی.
بزرگان همه راه با کوس و بوق
فشانان به طشت آب مشک و خلوق.
اسدی.
- خلوق مکی، نوعی خلوق است که از مکه آرند
لغت نامه دهخدا
(خَلْ لا)
حالت خلق کنندگی. آفرینندگی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب به خیوق. (یادداشت مؤلف). از مردم خیوه. اهل خیوه. رجوع به خیوه شود
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ)
منسوب به خلوت. کنایه از گوشه نشین و مجرد. (از ناظم الاطباء) :
بشنو ازین پرده و بیدار شو
خلوتی پردۀ اسرار شو.
نظامی.
خلوتی پردۀ اسرار شو
ما همه خفتیم تو بیدار شو.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
آفریده شدگی، ضدّ خالقیت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلوقه
تصویر خلوقه
خوشررفتاری نرمی، تابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلقی
تصویر خلقی
رفتاری آفرینشی منسوب به خلق منسوب به خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوق
تصویر خلوق
بوی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوقی
تصویر سلوقی
وابسته به سلوق روستایی در یمن، شمشیر، سگ تازی
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه نشین، یکی از پیرو ان خلوتیه گوشه نشین منزوی مجرد، پیرو فرقه خلوتیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوقت
تصویر خلوقت
خوشررفتاری نرمی، تابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوتی
تصویر خلوتی
محرم، گوشه نشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلوق
تصویر خلوق
((خَ))
بوی خوش
فرهنگ فارسی معین
گوشه نشین، منزوی، خلوت گزیده، خلوت نشین، معتزل، عزلت نشین، معتکف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توده ای، مردمی، قومی، آفریده
فرهنگ واژه مترادف متضاد