منسوب به خلوت. کنایه از گوشه نشین و مجرد. (از ناظم الاطباء) : بشنو ازین پرده و بیدار شو خلوتی پردۀ اسرار شو. نظامی. خلوتی پردۀ اسرار شو ما همه خفتیم تو بیدار شو. نظامی
آنچه بخلعت دهند. (یادداشت بخط مؤلف). - اسب خلعتی، اسبی که هبه کرده شده: حُمَلان، اسب پیش کشی. ، آنچه عروس برای خویشان شوی از البسه ب خانه شوهر آرد. (یادداشت بخط مؤلف)
نوعی یاقوت است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به الجماهر بیرونی شود. - یاقوت خلوقی، قسمی زبرجد هندی زرد سیر. (یادداشت بخط مؤلف). این یاقوت را خلوقی بدان جهت گویند که از حیث رنگ شبیه است به خلوق که نوعی عطر است. (یادداشت بخط مؤلف)
نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است. (یادداشت بخط مؤلف). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند