جدول جو
جدول جو

معنی خلنده - جستجوی لغت در جدول جو

خلنده
آنچه در چیزی می خلد و فرومی رود، فرورونده، برای مثال بود بر دل ز مژگان خلنده / گهی تیر و گهی ناوک زننده، (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
فرهنگ فارسی عمید
خلنده
(خَ لَ دَ / دِ)
در اندرون شونده. مجروح کننده. (از برهان قاطع) (از صحاح الفرس). سوراخ کننده:
بود بر دل ز مژگان خلنده
گهی تیر و گهی ناوک زننده.
لبیبی.
حلق بداندیش را برنده چو تیغی
دیدۀ بدخواه را خلنده چو خاری.
فرخی.
همه درخت و میان درخت خار گشن
نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر.
فرخی.
خلنده تر ز جاهل بر نروید.
ناصرخسرو.
هرچند خلنده ست چو همسایۀ خرماست
بر شاخ چو خرمات همی آب خورد خار.
ناصرخسرو.
، تیرکشنده. زخمی که تیر می کشد. (از یادداشت بخط مؤلف) : آماسی که سخت گرم و خلنده باشد همچون خار بخلد آن را شوکه گویند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامتهای آن (علامتهای تفرق الاتصال) درد خلنده باشد و گاهگاه چنان پندارد که آن موضع... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامت این آماس دردی بود لازم و خلنده و تب سوزان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نافذ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خلنده
در اندرون شونده، مجروح کننده، سوراخ کننده
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
فرهنگ لغت هوشیار
خلنده
((خَ لَ دِ))
آن چه که در چیزی فرو رود
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلیده
تصویر خلیده
فرو رفته، آزرده، برای مثال زواره بیامد خلیده روان / که امروز چون رفت بر پهلوان (فردوسی - ۲/۱۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرنده
تصویر خرنده
کسی که چیزی از دیگری می خرد، خریدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنده
تصویر تلنده
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تمده، تمنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
کسی که روی زمین می خزد، در علم زیست شناسی خزندگان
فرهنگ فارسی عمید
جانوری که روی زمین بخزد، جمع خزندگان. جانورانی جزو شاخه ذی فقاران که بسبب کوتاهی دست و یا پا فقدان آنها شکمشان روی زمین کشیده شود و غالبا در خشکی زیست کنند. بعضی از آنها تخم خود را در کیسه ای زیر شکم خود حفظ نمایند. خزندگان عموما بوسیله شش تنفس میکنند. رسته های آنها عبارتست از تمساحان سوسماران ماران لاک پشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنده
تصویر خرنده
آنکه چیز ها را خرد خریدار مشتری، جمع خرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
جانوری که کشان کشان راه میرود، آنکه می خزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلانده
تصویر خلانده
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
فرو رفته، نفوذ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونده
تصویر خونده
خانم، بی بی، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنده
تصویر گلنده
زن بدکاره روسپی
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ لَ دَ یا دِ))
چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود، لکلکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
((خَ دِ))
فرورفته، زخم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
((خَ زَ دَ یا دِ))
جانوری که روی زمین بخزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
Creeping, Crawling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
rampant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
זוחל , זוחל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
रेंगता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
merangkak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
คลาน , คลาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
kruipend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
rastejante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
reptante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
strisciante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
爬行的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
pełzający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
повзучий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
kriechend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
ползущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
這い回る , 這う
دیکشنری فارسی به ژاپنی