جدول جو
جدول جو

معنی خلفات - جستجوی لغت در جدول جو

خلفات
(خَ لِ)
جمع واژۀ خلفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خلفه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخلفات
تصویر مخلفات
اشیا و اموالی که از کسی باقی مانده، اشیا و لوازم خانه، خوردنی هایی که به عنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلفا
تصویر خلفا
خلیفه
خلفای راشدین (اربعه): چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلافت
تصویر خلافت
جانشینی پیغمبر، خلیفه بودن، جانشین کسی شدن، جانشینی، نیابت، مخالفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلوات
تصویر خلوات
خلوت ها، فاقد ازدحام و شلوغی مثلاً شهر خلوت، تنهایی ها، تنها ماندن با معشوق، جاهای فاقد ازدحام و شلوغی، در تصوف دوری گزیدن سالکان از مردم برای تزکیه نفس، جمع واژۀ خلوت
فرهنگ فارسی عمید
(خَ فَ)
گولی. احمقی. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خلافه در این لغت نامه شود:
پس از خلافت و شنعت گناه دختر چیست
ترا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَرْ رُ)
ناگاه مردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از تاج المصادر بیهقی) ، خشک گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خفت الرزع و نحوه، خشک گردید آن گیاه
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
جمع واژۀ صلفه. (منتهی الارب). رجوع به صلفه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
جمع واژۀ قلفه. (اقرب الموارد). رجوع به قلفه شود
لغت نامه دهخدا
(زُ / زُ لَ / زُ لُ)
جمع واژۀ زلفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ زلفه، پاره ای از شب یا از اول شب. (آنندراج). رجوع به زلفه شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ لِ)
جمع واژۀ ظلفه
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
جمع واژۀ تلف. ضایعات. هلاکها. مرگ و میرها: زلزلۀ بوئین زهرای قزوین تلفات فراوانی دربرداشت. جنگ جهانی دوم تلفات سنگینی داشت
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
جمع واژۀ خلوه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خلوت شود
لغت نامه دهخدا
(خَ لی یا)
جمع واژۀ خلیه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خلیه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
ج خلیفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). جانشین. قائم مقام: بزرگان امیران، خلفاء... نیامده است که امیران خراسان مال صلاه بیعتی بازخواستند. (تاریخ بیهقی). ذکر این کتاب بر اسماع آن خلفاء می گذشت. (کلیله و دمنه) ، جانشینان پیغمبر و مشهور به این لقب خلفای راشدین و خلفای اموی و خلفای عباسی اند: چنان خواندم نیز دراخبار خلفاء که یکی از دبیران می گوید که بوالوزیر دیوان صداق و نفقه بمن داد در روزگار هارون الرشید. (تاریخ بیهقی). حسنک قرمطی را بر دار باید کرد و بسنگ بباید کشت تا بار دیگر برغم خلفاء هیچکس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد. (تاریخ بیهقی).
چون خلفا گنج فشانی کنی
تاج دهی تخت ستانی کنی.
نظامی.
- خلفأاﷲ، نفوس کامله. (حکمت الاشراق ص 197)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
تثنیۀ خلف. منه: له ولدان خلفان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه و یا یکی سپید و دیگری سیاه و همچنین است له عیدان و امتان خلفان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
حکایات و قصه ها و افسانه ها و داستانهای خوش و پسندیده و مقبول. (منتهی الارب). جمع واژۀ خرفه:... گوید آنرا خیالات جنون و خرفات ظنون پندارند. (سندبادنامه ص 96)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَلْ لَ)
میراث و چیزهائی که به ارث گذاشته می شود و متروکات و اموالی که از کسی باقی می ماند. (ناظم الاطباء) : جملگی متروکات و مخلفات ناصرالدین در وجوه اطماع ایشان مستغرق شد و خزانه خالی گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 188). او را (الیسع را) بگرفتند و به خوارزم فرستادند و ابوعلی سیمجور به خوس فرستاد و رحل و ثقل و حواشی و مخلفات او برگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 319) ، (در تداول) وسائل خانه. آنچه که در منزل به کار دارند: اثاثه و مخلفات خانه اش سوخت، در سفره، خوردنی های غیر اصلی چون ترشی و شربت و دوغ و..
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ آلفه
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گیاه تر. (یادداشت بخط مؤلف). خلاه ج، خلی ̍
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلفات
تصویر سلفات
لاتینی تازی گشته کات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفات
تصویر تلفات
ضایعات، مرگ و میرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفاء
تصویر خلفاء
جمع خلیفه
فرهنگ لغت هوشیار
جانشینی خلیفه بودن، خلیفگی جانشینی پیغمبر، پادشاهی سلطنت، مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسویه اخلاق و اعمال و جمع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کرده اند و طی منازل سائرین و وصول بمبدا حاصل کرده باصل و حقیقت و اصل گشته سیرالی الله و فی الله تمام شده و از خودی محو و فانی و ببقای احدیت باقی گشته آنگاه سزاوار خلافت است. یا خلاف الهی. مقام نفوس کامله انسانی است. جانشینی، نیابت، امامت، جانشینی پیغمبر (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفات
تصویر خرفات
حکایات و قصه ها و افسانه ها و داستانهای خوش و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلفات
تصویر تخلفات
لغزش ها سر پیچی ها جمع تخلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفات
تصویر خفات
مرگ ناگاه ناگاه مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفت
تصویر خلفت
آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفا
تصویر خلفا
جمع خلیفه، جانشینان جمع خلیفه جانشین ها، قائم مقام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفات
تصویر لفات
گول بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخلفه، مانداک ها مردری ها رخن ها، مانه ها جمع مخلفه. آنچه که از میت بمیراث مانده متروکات، اشیا و لوازم خانه: اثاثه ومخلفات خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلافت
تصویر خلافت
((خِ فَ))
خلیفگی، جانشینی پیغمبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلفات
تصویر مخلفات
((مُخَ لَ فّ))
خوردنی هایی که با غذای اصلی مصرف می شود، وسیله های جانبی یا فرعی یک دستگاه
فرهنگ فارسی معین
جانشینی، خلیفگی، حکومت، حکومت اسلامی، پادشاهی، سلطنت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ضایعات، مرگ ومیرها، کشته شدگان
فرهنگ واژه مترادف متضاد