عمل خلیدن. (از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) : جانب دیگر خلش آغاز کرد باز قزوینی فغانی ساز کرد. مولوی. ، فرورفتگی چیزی بجایی بنحوی که مجروح گرداند، مانند فرورفتگی خار بعضو آدمی، انقطاع، اندیشه و گمان و شبهه، ریش و جراحت. (ناظم الاطباء)
عمل خلیدن. (از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) : جانب دیگر خلش آغاز کرد باز قزوینی فغانی ساز کرد. مولوی. ، فرورفتگی چیزی بجایی بنحوی که مجروح گرداند، مانند فرورفتگی خار بعضو آدمی، انقطاع، اندیشه و گمان و شبهه، ریش و جراحت. (ناظم الاطباء)
کوزۀ گلین منقش که داخل جهاز دختران کنند. کوزۀ گلینی که دخترکان در آن آبهای رنگین کنند و به یکدیگر پاشند. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : چون مرغ هفت رنگ همی ماند آن خلشک واندر میانش بادۀ رنگین ببوی مشک ما زین خلشک رنگین وین لعبت بدیع باده خوریم تر و بکون دربریم خشک. ابوالخطیر گوزگانی. ، پارچۀ ازار و شلوار رنگارنگ. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
کوزۀ گلین منقش که داخل جهاز دختران کنند. کوزۀ گلینی که دخترکان در آن آبهای رنگین کنند و به یکدیگر پاشند. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : چون مرغ هفت رنگ همی ماند آن خلشک واندر میانش بادۀ رنگین ببوی مشک ما زین خلشک رنگین وین لعبت بدیع باده خوریم تر و بکون دربریم خشک. ابوالخطیر گوزگانی. ، پارچۀ ازار و شلوار رنگارنگ. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان. دارای 155تن سکنه. آب آن از نهر کیاجوی سفیدرود. محصول آنجا برنج، ابریشم و صیفی و مردم آن کشاورزند. این دهکده سه باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان. دارای 155تن سکنه. آب آن از نهر کیاجوی سفیدرود. محصول آنجا برنج، ابریشم و صیفی و مردم آن کشاورزند. این دهکده سه باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
گیاهی است از تیره پروانه واران جزو دسته سفید یا آبی و یا زرد. ارتفاع آن بیک متر میرسد. دانه های وی بمقدار یک نخود است و در غلافی جای دارد. سبز آنرا خام میخورند و رسیده و خشک شده آنرا می پزند و میخورند ململی بسله کلول
گیاهی است از تیره پروانه واران جزو دسته سفید یا آبی و یا زرد. ارتفاع آن بیک متر میرسد. دانه های وی بمقدار یک نخود است و در غلافی جای دارد. سبز آنرا خام میخورند و رسیده و خشک شده آنرا می پزند و میخورند ململی بسله کلول
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه