شب پره. خفدد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خفدد در این لغت نامه شود، نام مرغی است غیر شب پره. (منتهی الارب). خفدد. رجوع به خفدد در این لغت نامه شود
شب پره. خفدد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خفدد در این لغت نامه شود، نام مرغی است غیر شب پره. (منتهی الارب). خفدد. رجوع به خفدد در این لغت نامه شود
جمع واژۀ خدّ. (ترجمان القرآن جرجانی) (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رخساره ها: از مطلع فلق تا مقطع شفق بحدوداسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه تاریخ یمینی). طبیعت او در اختیار حدود قواضب بر خدود کواعب... بر خلاف طباع بشر بوده. (ترجمه تاریخ یمینی). خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیون است و جفون است و خدود است و قدود. سعدی
جَمعِ واژۀ خَدّ. (ترجمان القرآن جرجانی) (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رخساره ها: از مطلع فلق تا مقطع شفق بحدوداسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه تاریخ یمینی). طبیعت او در اختیار حدود قواضب بر خدود کواعب... بر خلاف طباع بشر بوده. (ترجمه تاریخ یمینی). خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیون است و جفون است و خدود است و قدود. سعدی
شب پره. خفدود. رجوع به خفدود در این لغتنامه شود، نام مرغی است غیر شب پره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خفدود. رجوع به خفدود در این لغت نامه شود
شب پره. خُفدود. رجوع به خفدود در این لغتنامه شود، نام مرغی است غیر شب پره. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خفدود. رجوع به خفدود در این لغت نامه شود