- خفع (تَ)
سر برگشتن، افتادن از گرسنگی و جز آن، زدن بشمشیر. منه: خفعه بالسیف، سوختن جگر از گرسنگی. این صیغه بصورت مجهول استعمال میشود، جنبیدن پرده و جامه آویخته. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه: خفع الستر و الثوب المعلق فی الهواء خفعاً و خفعاناً، مسترخی گردیدن مفاصل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). منه: خفعت المفاصل
