- خفتان
- این واژه را آنندراج به نادرست تازی دانسته کژاگند جوشن قسمی جامه کژ آگند که بهنگام جنگ میپوشیدند کژ آگند قز آکند
معنی خفتان - جستجوی لغت در جدول جو
- خفتان
- نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گپر، گبر، قزاگند، تجفاف
- خفتان ((خَ یا خِ))
- زره یا لباس جنگی، خفدان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در حال افتادن، یا افتان و خیزان راه رفتن، آهسته و بحالت افتادن و برخاستن راه رفتن
جمع خده، رخسارها دیم ها
طپش دل، تپش دل
قسمی جامه کژ آگند که بهنگام جنگ میپوشیدند کژ آگند قز آکند
هر چیز گرم شده از آفتاب یا از آتش گرم داغ، قسمی از نان تافتون
تثنیه شفه دولب لبان
هفت اختر، هفت سیاره
تپیدن به ویژه تپیدن قلب
در علوم سیاسی کنایه از نبودن آزادی سیاسی، اختناق، خفه شو
در علوم سیاسی کنایه از نبودن آزادی سیاسی، اختناق، خفه شو
گرم، داغ، هرچه از آفتاب یا آتش گرم و داغ شده باشد، تافتون
ترکی پیشکشی
جمع هفت هفتها: (پس ازپس عیسی هفتی ازهفتان بگذشت)، هفت اختر: (سالارکیست پس چو ازین هفتان هریک موکل است بکاری بر) (ناصرخسرو)
در حال افتادن
افتان و خیزان: آنکه گاه می افتد و گاه برمی خیزد، افتادن و برخاستن در راه رفتن
افتان و خیزان: آنکه گاه می افتد و گاه برمی خیزد، افتادن و برخاستن در راه رفتن
عمل ختنه کننده
خواب کردن، خسبیدن، بخواب رفتن، بخواب شدن
به خواب رفتن، خوابیدن
ختنه، بریدن پوست یا غلاف سر آلت تناسلی مرد بنابر رسم اسلام و یهودیت
شهر آشوب، دزد، دیو، زرگر سخت فتنه جو فتنه انگیز، آنکه به جمال خویش مردم را مفتون سازد سخت زیبا و دلفریب آشوبگر
زیبا و دل فریب، با زیبایی و دل فریبی مثلاً فتان وخرامان وارد شد، شیطان، بسیار فتنه انگیز و فتنه جو، دزد، راهزن
خوابانیدن، غلتانیدن
لال خفتان، بهرام آنکه خفتانش برنگ لعل باشد، مریخ